موضوع نویسنده
- Jan
- 493
- 964
- مدالها
- 2
پارمیس اخمی میکند و ویشگونی از دستم میگیرد:
- برو گمشو دخترهی بیشعور، من به ذوق اینکه حامله شدی اومدم دیدنت، نه که خیلی مشتاق دیدنتم.
همیشه همین بود، پارمیس همهچیاش با فحش بود.
ابراز علاقهاش و حتی عصبی بودنهایش، لگدی به ساق پایش میزنم و تک سرفهای میکنم و نیمنگاهی به مردم که با تأسف بهمون خیره شدند میکنم.
- یکدقیقه زیپ دهنت رو بکش، گوسفند.
بعد دست پارمیس و آرتمیس را میکشم و به سمت صندلیهای کافه کشاندم.
- اینجا بشینید برایتون تعریف میکنم.
سرشون رو به نشانهی تایید تکون میدهند و خانمانه روی صندلی مینشینیم.
آرتمیس نیشش را باز میکند و با هیجان میگوید:
- زود، تند، سریع، بگو چیشده توی این همه مدت.
نفسم رو فوت میکنم و به یک نقطهی کور کافه زل میزنم.
- همون روزی که از عروسیام با اون نکبت فرار کردم، موقعی که داشتم مثل سگ میدوییدم، یک ماشین جلویم ترمز کرد.
پارمیس با ذوق در کلامم میپرد.
- اسم ماشینش چی بود؟!
- برو گمشو دخترهی بیشعور، من به ذوق اینکه حامله شدی اومدم دیدنت، نه که خیلی مشتاق دیدنتم.
همیشه همین بود، پارمیس همهچیاش با فحش بود.
ابراز علاقهاش و حتی عصبی بودنهایش، لگدی به ساق پایش میزنم و تک سرفهای میکنم و نیمنگاهی به مردم که با تأسف بهمون خیره شدند میکنم.
- یکدقیقه زیپ دهنت رو بکش، گوسفند.
بعد دست پارمیس و آرتمیس را میکشم و به سمت صندلیهای کافه کشاندم.
- اینجا بشینید برایتون تعریف میکنم.
سرشون رو به نشانهی تایید تکون میدهند و خانمانه روی صندلی مینشینیم.
آرتمیس نیشش را باز میکند و با هیجان میگوید:
- زود، تند، سریع، بگو چیشده توی این همه مدت.
نفسم رو فوت میکنم و به یک نقطهی کور کافه زل میزنم.
- همون روزی که از عروسیام با اون نکبت فرار کردم، موقعی که داشتم مثل سگ میدوییدم، یک ماشین جلویم ترمز کرد.
پارمیس با ذوق در کلامم میپرد.
- اسم ماشینش چی بود؟!