مجموعه اشعار فروغ فرخزاد

[mobina01]

عشق اگر عشق باشد،
فاصله و زمان حرف احمقانه ای است

 

[mobina01]

وقتی که زندگی من
هیچ‌ چیز نبود
هیچ‌ چیز به جز تیک‌ تاک ساعت دیواری
دریافتم باید
دیوانه‌وار دوست بدارم
کسی را که مثل هیچ‌ ک.س نیست ...!

 

[mobina01]

غیر قانونی
از مرزهای ذهنم عبور می‌کنی
به خیالم پا می‌گذاری
و در قلبم ساکن می‌شوی ،

مسافر بی‌مجوز
من اخراجت نمی‌کنم ،
سال‌هاست
تمام من مستعمره‌ی توست

 

[mobina01]

در اتاقی که به اندازه‌ی یک تنهایی‌ست
دل من که به اندازه‌ی یک عشق‌ست
به بهانه‌های ساده‌ی خوشبختی خود می‌نگرد
به زوال زیبای گل‌ها در گلدان
به نهالی که تو در باغچه‌ی خانه‌مان کاشته‌ای
وبه آواز قناری‌ها
که به اندازه‌ی یک پنجره می‌خوانند

 

[mobina01]

اما تو تغيير نكن
‏تو باش و نشان بده آدميت هنوز
‏نفس مى كشد

 

[mobina01]

در نگاه خاموشم
قصه‌های نگفته‌ای دارم
دارم آن سی*ن*ه را که او می‌گفت
تکیه گاهی‌ست بهر آلامش
زآنچه دادم به او مرا غم نیست
غیر از آن دل که پر نشد جایش ..

 

[mobina01]

من در پناه شب
از انتهای هر چه نسیم است می‌وزم
من در پناه شب دیوانه‌وار فرو می‌ریزم
با گیسوان سنگینم در دست‌های تو

 

[mobina01]

هرگز نگفتند که
زن باید عاشق باشد و مرد لایق
عشق را سانسور کرده‌اند !
من سال‌ها جنگیدم تا فهمیدم که بی‌عشق
نه گیسوان بلندم زیباست
و نه چشمانِ سیاهم ...!
و نه مردی با دستانِ زمخت و
گونه‌های آفتاب سوخته
خوشبختی‌ام را تضمین می‌کند .

 

[mobina01]

همه هستی من آیه تاریکی‌ست
که تو را در خود تکرارکنان
به سحرگاه شکفتن‌ها و رستن‌های ابدی خواهد برد
من در این آیه تو را آه کشیدم آه ...
من در این آیه تو را
به درخت و آب و آتش پیوند زدم

 

[mobina01]

دستهایت را چون خاطره‌ای سوزان
در دستان عاشق من بگذار
و لبانت را چون حسی گرم از هستی
به نوازش های لب‌های عاشق من بسپار
باد ما را با خود خواهد برد ...!