جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

تکمیل شده [فنجان خالی قهوه] اثر «زری کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار کامل شده کاربران توسط itszari. با نام [فنجان خالی قهوه] اثر «زری کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 908 بازدید, 20 پاسخ و 8 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار کامل شده کاربران
نام موضوع [فنجان خالی قهوه] اثر «زری کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع itszari.
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط itszari.
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,288
مدال‌ها
7
گمان کردی میان زندگی من و تو
فرسنگ‌ها فاصله، و دیوار حصارمانندی چیده‌اند.
که تا ابد، این راه را دوام می‌دهند
نمی‌دانستی که این دیوارها را خود ساخته‌ای...
اما اگر بودی
اگر گرمای دستانت را حس می‌کردم
هرگز این چنین نمی‌شد!
با هم دیوارها را آوار می‌کردیم
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,288
مدال‌ها
7
با بادی که در پیچ موهایت
همچو نوازش‌گرانه بازی و خودنمایی می‌کند.
کوه همچو رودی استوار و با استقامت
یک آواز دل‌نشین
شروع پرواز یک پرنده‌ی با شوق است
میان این آوازهای رنگارنگ
این چکامه‌های زیبا و دل‌ربا،
من همانند یک پرنده‌ی بال شکسته‌ام
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,288
مدال‌ها
7
نامش عشق بود!
اما کلمه به کلمه‌اش، از اجزای یک غم بی‌پایان
ذره‌های قلبش، از قطر‌ه‌های باران ساخته شده بود
و صدای تپشش، از صدای طنین و دل‌نواز باران
بر ایوان‌ و کاخ‌ها و بام‌های کاه‌گلی
و من همچنان او را
چون شاخه‌ی درخت بلوط، که شکسته باشد
همچنان سایه‌اش را دوست دارم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,288
مدال‌ها
7
الفبا برای بیان عشق تو کم است
بی‌شک برای اجزای روی زیبای توست
دست‌هایم برای جست‌و‌جوی دستانت
جان تازه‌ای گرفتند.
اینک دهانم برای بیان عشق توست
ای کاشف آتش
ای مخلوقات عشق
در دلم، تو همانند قطر‌های باران
که تصویر خنده‌هایت را به بند می‌کشد
هرگز خنده‌هایت، از ذهنم پاک نخواهد شد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,288
مدال‌ها
7
به چشمان زیبایش،
که زیبایی‌اش همچو آفتابی درخشان
و دستان سپیدش که بازتاب آفتاب
و همانند باران آرام‌بخش
و نرمخند لبانش، تصویر زیبایی
از جنس الماسی درخشان
و افق ماورای دیدش، همچو سیگاری
بر لبان خشکیده‌ی من
همچنان کدر می‌کند و به خوبی یادم است
و من آن آفتابی که منتظر تکه ابری است
و گویی گمان می‌کردم
در آن زمان که با من
هرگز آواز نخوانده‌ای و نه تاب گفتن
و نه میل رفتن
و رنج و درد قلب سوخته‌ی من،
همه از آن نگفته‌ها بود!
گیسوان سیاهِ تو،
زیباتر از گیسوبان طلایی‌رنگ خورشید
و ل*ب‌های ترک خورده‌ام،
از سکوت رنج می‌برد
و همانند گلی تازه روئیده، برمخند نشکفته!
و همانند گلی ناامید، بر ل*بم پژمرده گشته!
و روی گونه‌ی گل‌گون و سردم را
قطره‌های اشک فرا گرفت.
و چشمانم را
همانند غبار غمی از جنس کدورت
و غرور و کذب آزرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,288
مدال‌ها
7
قدرت به زبان آوردن نامت،
از زبان من رمیده بود
تمام جانم در برابر نام تو، ز عشق دیرینه‌ی تو
همچنان بی‌توان رهیده بود
چرا ز عشق تو سخن می‌گویم؟ چرا از تو می‌گریزم؟
این دل چه طعنه‌هایی را که به جان نخرید!
قدرت به زبان آوردن عشقت،
از دل من رمیده بود، اینک چرا؟
جدایی از تن نبود؛ از دل سهمگین ما بود!
و سرنوشت بی‌رغم و غم‌انگیز من!
ای کاش این گونه نبود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,288
مدال‌ها
7
من به حال بد، عادت کرده‌ام
از شکست خوردن نمی‌ترسم!
قوی و مقاوم‌تر از قبل، مردانه بلند خواهم شد
در زمان بلوا، سخن از کَس نیست!
نمی‌دانم... اما همچنان احساس می‌کنم
هیچ‌گاه احساسم به من دروغ نخواهد گفت
همانند بال‌های شکسته پرنده‌ای،
که آرزوی آواز سرودن دارد!
گویی خیال پرواز کردن دارد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,288
مدال‌ها
7
وجودم را همچو عشقی
برای سرودن آواز عشق تو،
مسخر ساخته است
و سرتاسر وجودم را
چشمان مشکی رنگت،
مرا محسور خود کرده است
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,288
مدال‌ها
7
دیگر برایم فرقی نمی‌کند
پنجه‌ی طلایی آفتاب، موهایم را به نوازش بکشد
یا پنجه‌های خیس باران
تو که نباشی
حتی نمی‌خواهم از کوچه‌ گذر کنم
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,288
مدال‌ها
7
من به آن صدا گوش می‌سپارم
صدای آواز یک پرنده است
پرنده‌ای با بال‌های شکسته و خسته
از هیاهوی جهان و پرواز کردن
خسته و آزرده شده است
و از ریزش برگ‌ها و خزان سرد
و از آرزوهای تکراری، درمانده شده است
بر یک غم بی‌پایان می‌خندد
و با آه و حسرت می‌گوید:
بهار نزدیک است!
 
بالا پایین