جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {قلم به خون نشسته} اثر •سونیا کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط ریپِر با نام {قلم به خون نشسته} اثر •سونیا کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,252 بازدید, 40 پاسخ و 30 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {قلم به خون نشسته} اثر •سونیا کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع ریپِر
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

ریپِر

سطح
2
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
2,771
18,780
مدال‌ها
5
1000023204.png
بِسْمِ نْورْ
اثر: قلم به خون نشسته
به قلم: سونیا
ژانر: عاشقانه، تراژدی
عضو دفتر نظارت ادبی یکم

دیباچه:
"در دل شب‌هایی که سکوت، تنها همدمش بود، دختری با دلی پر از آرزوهای ناگفته، در دفتر خاطراتش می‌نوشت. صفحات سفید را با اشک‌هایش رنگین کرده بود، هر کلمه گواهی بر عشق و غمی بود که در دلش جا مانده بود. او به دنیای خیالی‌اش پناه می‌برد، جایی که می‌توانست با آن پسر، که هرگز به او نرسید، زندگی کند؛ اما واقعیت، همچنان تلخ و سرد، او را در آغوش می‌فشرد و او را به یاد عشق گمشده‌اش می‌انداخت..."
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,434
12,995
مدال‌ها
17
1683008322482 (1).png

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانی
در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

ریپِر

سطح
2
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
2,771
18,780
مدال‌ها
5
کاش لحظه‌ای نسیم پلک‌هایت، شعرهایم را همچون پروانه‌ای در باغ خیال قلقلک می‌داد و بوی تنت، واژه‌هایم را به حقیقتی ملموس تبدیل می‌نمود تا همه دیوانه‌وار در دنیای شاعری غرق شوند. و کاش شعر، بهانه‌ای بود برای جبران نگاه‌های تو؛ بی‌تو، توقف پشت چراغ قرمز ثانیه‌ها سخت است، گویی زمان در چنگال بی‌رحم سکوت، دراز می‌شود.
خدای شعرهای من، تو را به کافی شاپ خیالی دلم دعوت می‌کنم؛ جایی که واژه‌های نابت همچون ستاره‌های درخشان در آسمان شب، برای سرودن یک شعر خدامندانه سر می‌کشند. تو با تعجب علامت سوال می‌سازی و من تو را با واژه‌هایت، همچون پرنده‌ای آزاد، روانه‌ی یک شعر می‌کنم. و خدا هم عاشق می‌شود، زیرا در چشمان تو، رازهای آسمان پنهان است… .

***
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ریپِر

سطح
2
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
2,771
18,780
مدال‌ها
5
بی‌حضورت در گوشه‌ی تنهایی‌ام، همچون قایقی در دریای طوفانی گرفتار موج‌های غربت می‌شوم. با کشتی خیالی ذهنم، دل به دریا زده‌ام، اما یک آن چشم‌های بیگانه، هلاکم می‌کند و من در گریه‌خانه می‌مانم. بی‌حضورت، خانه که چه عرض کنم، دیوار، در، درخت، همه می‌زنند و من کوزتیم، رو به روی خانه‌ها، همچون سایه‌ای که در جستجوی نور است. آه خدا…
بی‌حضورت، سردترین شهر است قلبم؛ بخاری هیچ نگاهی گرمم نمی‌کند و تنها فصل دنیایم، زمستان است. بی‌حضورت، سی‌دی خاطراتت را در دستگاه ذهنم گذاشته‌ام و من بی‌تو، با تمام خاطرات، همچون کتابی که ورق‌خورده، خاطره می‌شوم… .

***
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ریپِر

سطح
2
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
2,771
18,780
مدال‌ها
5
دستم به تو نمی‌رسد و این درد مرا در خود می‌فشارد، همچون چنگالی که بر قلبم فشار می‌آورد. به واژه‌ها دروغ می‌گویم که حالم خوب است، اما در دل، طوفانی از غم در حال شکل‌گیری است، گویی ابرهای تیره بر سرم سایه افکنده‌اند. چایم را در این تنهایی سرد می‌نوشم، در کنار نیمکت خالی ذهنم که فقط سایه‌ای از تو را در خود دارد، همچون درختی بی‌برگ در فصل پاییز.
به قوری و فنجان نگاه می‌کنم و دروغ می‌گویم به خودم که این لحظات کافی‌اند، اما در واقع، هر فکر، هر یادآوری، فقط زخم تازه‌تری بر دلم می‌زند، مانند خراش‌های عمیق بر پوست زمان. به خاطره‌ها و لحظه‌ها فکر می‌کنم، به این‌که چطور می‌توانستم در کنار تو باشم و حالا، فقط خاطراتی از تو در ذهنم باقی مانده است، همچون عکس‌های محو شده در آلبومی فراموش‌شده… .

***
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ریپِر

سطح
2
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
2,771
18,780
مدال‌ها
5
در تاریکی شب، وقتی سکوت همه‌جا را فرا می‌گیرد، یاد تو همچون سایه‌ای در دلم می‌چرخد، گویی روح تو در این شب‌های بی‌پایان با من هم‌صحبت است. بی‌حضور تو، دنیایم رنگی ندارد و هر لحظه، باری سنگین بر دوش من است، همچون کوهی از غم که نمی‌توانم از آن رهایی یابم. کاش می‌توانستم فریاد بزنم، ولی صدایم در این تنهایی گم می‌شود، همچون پرنده‌ای که در قفس سکوت گرفتار است.
در کوچه‌های خالی، هر قدمم یادآور لحظات شیرین با توست که حالا فقط یک خاطره‌اند، مانند گل‌های پژمرده‌ای که در باغ عشق خشک شده‌اند. خدای غم‌هایم، چرا این درد بی‌پایان را به من عطا کردی؟ بی‌تو، حتی ستاره‌ها هم نورشان را از دست داده‌اند و من، در این شب‌های سرد و بی‌پایان، تنها مسافری‌ام که به دنبال تو می‌گردد، همچون دریایی که در جستجوی ساحل آرامش است… .

***
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ریپِر

سطح
2
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
2,771
18,780
مدال‌ها
5
واژه‌هایم غریبانه به کاغذ سفید نگاه می‌کنند، گویی در جستجوی پناهی برای دل‌شکستگی‌هایشان هستند. قلم در آغوش دستانم جان داده، بی‌حضورت، تنم که نه، روحم را به سفر رویایی همراه روح تو می‌فرستم، و تو خودت را می‌دزدی، همچون پرنده‌ای که از قفس آزاد می‌شود. من، صدایم را دار می‌زنم تا هق‌هق‌هایم، خ*یانت را در ذهنم آزار ندهد و همچون طوفانی در دریا، آرامش را برهم نزند. بی‌خوابی هم با من غریبی می‌کند و من، یعنی تنها، بدون هیچ توان و حرکتی، برای با تو ما شدن، خانه‌ای در خاطراتت اجاره می‌کنم برای همیشه، همچون باغی که در آن، گل‌های عشق می‌رویند… .

***
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ریپِر

سطح
2
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
2,771
18,780
مدال‌ها
5
دلم تنگ شده و چاره‌ای جز جویدن احساساتم ندارم، همچون گلابی که در پاییز می‌رسد و طعمش تلخ می‌شود. باران نگاهم ابرهایش را پنهان می‌کند و نمی‌دانم از چه کسی گله کنم؛ از شعر، از خودم، یا تو، یا این واژه‌های بی‌اعصاب که همراهی‌ام نمی‌کنند. از که بگویم؟ برای که؟ خودم یا تو؟ با این دیوارهای بی‌معرفت که روزه سکوت گرفتند و سالیان دراز در کنارم ایستاده‌اند. با که باید حرف بزنم؟ با بالشتی که صدایم را خفه می‌کند؟
بغض دارم و از بس غم خوردم، سیرترین گرسنه‌ام، مانند مسافری که در بیابانی بی‌پایان سرگردان است. و در تصادف خاطره‌ها و رگ‌ها، فقط غزل می‌خوانم، تنهای تنها. کاش به خانهٔ خدا صدایم را پست کنم، که فقط تو را دارم، همچون چراغی در تاریکی که راه را نشان می‌دهد… .

***
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ریپِر

سطح
2
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
2,771
18,780
مدال‌ها
5
دستم به تو نمی‌رسد به خودم به واژه‌ها دروغ می‌گویم حالم خوب نیست، حالم خوب نیست به چشمانم و لبانم به خودم به تو دروغ می‌گویم چایم را با تویه خیالی روی نیمکت خالی ذهنم می‌نوشم به قوری به فنجان به حبه قند به خودم دروغ می‌‌گویم فکر می‌کنم، فکر می‌کنم به خاطره‌ها به لحظه‌ها به همین ثانیه به خودم دروغ می‌گویم گوسفندهای خیالم را گرگ‌ها ربوده‌اند و من به چوپان دروغگو به خودم دروغ می‌گویم امشب برای همیشه تو را می‌بخشم و باز هم به خودم به تو به همه دروغ می‌گویم… .

***
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ریپِر

سطح
2
 
مدیر تالار موسیقی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
2,771
18,780
مدال‌ها
5
دلم پر از غم است و در این شب‌های سرد، تنها چاره‌ام تکرار خاطراتی است که در گلویم گیر کرده‌اند، همچون پرندگانی که در قفس سکوت محبوس‌اند. باران اشک‌هایم، ابرهایی را که در دل دارم می‌پوشاند و نمی‌دانم از چه کسی شکایت کنم. آیا از خودم، که در این سکوت غرق شده‌ام، یا از واژه‌هایی که هرگز نمی‌توانند درد مرا بیان کنند، مانند آینه‌ای که تصویر واقعی را منعکس نمی‌کند؟
این دیوارهای بی‌رحم، روزها و سال‌ها را به سکوت گذرانده‌اند و من، در این تنهایی، به دنبال صدایی هستم که مرا در آغوش بگیرد، مانند کودکی که به دنبال مادرش می‌گردد. با بال‌های شکسته‌ام، به کجا پرواز کنم؟ آیا کسی هست که صدایم را بشنود، همچون نسیمی که در دل جنگل به دنبال گوش‌های شنوا می‌گردد؟

***
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین