جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

متفرقه [ متن‌های تقدیمی ]

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته متفرقه توسط - گیتی - با نام [ متن‌های تقدیمی ] ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 6,413 بازدید, 146 پاسخ و 12 بار واکنش داشته است
نام دسته متفرقه
نام موضوع [ متن‌های تقدیمی ]
نویسنده موضوع - گیتی -
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شَکَت؛

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Jul
1,436
7,837
مدال‌ها
6
متاسفم که هیچ‌وقت گرمی دست‌هام برای سردی دست‌هات کافی نبودن. متاسفم که هیچ‌وقت اون‌قدر زیبا نبودم که حواست رو از زشتی‌های دنیات پرت کنم. متاسفم که هیچ‌وقت خشکی صورتم گونه‌های خیس از اشکت رو پاک نکرد. متاسفم که هیچ‌وقت شونه‌هام برای سر پر غصه‌ت کافی نبود. متاسفم که هیچ‌وقت دستام سر پردردت رو آروم نکرد. متاسفم که هیچ‌وقت قصه‌هام نتونست خوابت کنه. متاسفم که هیچ‌وقت دلم کفاف دل تنگت رو نداد. متاسفم که هیچ‌وقت عطر تنم حواست رو از کثافت دورت پرت نکرد. متاسفم که هیچ‌وقت اون‌قدر قوی نبودم که بتونم از منجلابی که توش گیر کردیم بیرون بکشمت. متاسفم که هیچ‌وقت نتونستم اون‌قدر باشم که نبودن‌ها رو نبینی. متاسفم که هیچ‌وقت اون‌قدر بزرگ نبودم که جاهای خالی دورت رو پر کنم. متاسفم هیچ‌وقت تیکه‌های من، با تیکه‌های از دست رفته‌ی تو جور نشد. متاسفم که هیچ‌وقت نتونستم به جای سیگار، جونم رو بذارم بین لب‌هات که جون خودت به لبت نرسه. متاسفم که هیچ‌وقت برات کافی نبودم و متاسفم که زورم فقط به تاسف خوردن می‌رسه.

@ژیان"
 
ز

زمرد

مهمان
'قَلبــــــم' از دیدنِ
روے ماهِ 'تــــــو' ذوقِ میڪنهِ🕊🌸♥️
@Mamad_EG
 

ئه وین؛

سطح
0
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
May
1,122
13,910
مدال‌ها
2
رویا ها صدا ندارن ولی افکارتو نوازش میدن، درست مثل تو که هرشب افکار منو نوازش میدادی و من بافکر تو به خواب عمیقی فرو میرفتم و در خواب پری چهره ای همانند تو میدیدم.
دیدی عزیزم، همینقدر ساده و زیبا میشه توصیفت کرد فرشته ی بی بال من دست منو بگیر بهت قول میدم خودم بال و پرت شم و دوباره بفرستمت تو اسمونا، ولی به یه شرط، که منو فراموش نکنی سربه هوا کوچولو
و مراقب خودت باشی
خاطره هامو با دستای کوچولوت بساز بزار وقتی دیگه کنارم نبودی اون خاطره ها بوی دستاتو بده بزار خاطره هات منو بشکنه،
بزار من با خاطره های تو بمیرم، منو درون خودت غرق کن پریزاد..
@اِمانو
پ.ن: فحشم نده فقط، خب؟ :)))
 
موضوع نویسنده

- گیتی -

سطح
7
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,574
37,097
مدال‌ها
14
گفتی: "بروم از این ولایت، بروم به بندری دیگر. شهر که قحط نیست؛ این نشد یکی بهتر.
هر تیشه زدم به ریشه‌ام خورد
دلم پوسید. تا کی بنشینم این جا
دست روی دست که گَرد بر خاطر بنشیند؟
هر طرف چشم می‌اندازم، تا سَدِّ نظر، همه‌اش خرابه‌های سیاهِ عمر می‌بینم. حیف این همه سال، حیف عمر عزیز، که تلف شد در این خراب آباد."

@نـازلـی
 
موضوع نویسنده

- گیتی -

سطح
7
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
May
2,574
37,097
مدال‌ها
14
آرزو داشتم به او بگویم: «ما همه زخم‌خورده‌ایم.»
حتماً که نباید ببینی خون بر پوست تنت روان است. خون‌هایی هم هستند که نامرئی‌اند:)

@کریم خان زند
 

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,981
مدال‌ها
8
زنده اگر مانديم؛
بيا برهنه از خيابان عبور كنيم.
زخم های ما،
دهان های بهتری برای گفتنند!
@آتاناز
 

نـبات

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
23
221
مدال‌ها
2
من دلم می‌خواهد خیلی زیاد با تو حرف بزنم. دلم می‌خواهد خیلی زیاد برای تو بنویسم. نه به این خاطر که تو می‌فهمی که چه می‌گویم، به این خاطر که من تو را دوست دارم. تو پدر و مادرِ پیر من هستی که رهایت نمی‌کنم. تو فرزندِ کوچکِ من هستی که رهایت نمی‌کنم، حتی وقتی که فکر می‌کنی دیگر فرزندِ کوچکِ هیچ‌ک.س نیستی. من رفیقِ تو هستم وقتی که فکر می‌کنی دیگر هیچ رفیقی نداری. من آخرین کسی هستم که فنجانِ زهرآلودی را که به همه دادی از تو خواهم گرفت و بی‌فکر خواهم نوشید. من تو را دوست دارم، مرا آسان قربانی نکن.

•دست‌نوشته‌های حسین دریابندی•

@آتاناز
@Telma
@هیولا =||
 

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,981
مدال‌ها
8
حیوان بودن در کنار سختی‌ها، مزایایی هم دارد. گرسنگی‌ات، گرسنگی الان است. ترست، ترسِ الان است و غصه‌ات غصه‌ی الان است و امید نمی‌دانی یعنی چه؛ پس ناامیدی هم نداری. آدمیزاد "الان" ندارد. با زخم‌های قدیم و فکرِ آينده ممکن است متلاشی شود‌.

@ویتامین :(:
 
بالا پایین