جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه‌ی «چاوکال» | لیلی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته فرهنگ و ادب توسط VIXEN با نام مجموعه‌ی «چاوکال» | لیلی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,667 بازدید, 25 پاسخ و 13 بار واکنش داشته است
نام دسته فرهنگ و ادب
نام موضوع مجموعه‌ی «چاوکال» | لیلی
نویسنده موضوع VIXEN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط روحاء
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,987
مدال‌ها
8
اگر تو نباشی؛
کودکِ کار هم منم!
و بارها کنار دکانی، آرام گریسته‌ام.
مانند همین امشب،
که در گران‌ترین خیابان شهر،
به افکارِ بچه‌ی دو ساله‌ی بی‌پدر و مادری اسیرم؛

هنوز چشمم به دنبال همان اسکناس‌های دوهزاری‌ست... .
آخ! شاید با آن‌ها بشود تو را دوباره به من بدهند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,987
مدال‌ها
8
تو که نباشی؛
من ‌پیش‌مرگه‌ای در حسرتِ گیسوانِ زنانه‌ای می‌مانم؛
همان‌که دیگر برای هیچ‌ک.س مهم نیست باشد یا نه،
غریبِ غریب، به اسلحه‌ام تکیه می‌زنم... .
و شانه‌هایت کجاست؟!
من، همان‌که امیدش،
به روزی که دیگر هیچ‌کَس مانند او،
مجبور به فدا کردن جانش در راه وطن نباشد را،
با رفتن تو از دست داد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,987
مدال‌ها
8
دارم هوارت می‌زنم، این صدایِ هراسیده را می‌شنوی؟!
خانه‌ اکنون ویرانه‌ای بیش نیست؛
و من دارم هوارت می‌زنم،
بگو لمس می‌کنی؟
این دیوارِ خرابِ مهربانی را... .
این یوسف گم‌گشته،‌ که قصد بازگشتن به این آشیان را ندارد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,987
مدال‌ها
8
اگر جنون جرم است،
من تمام قانون اساسی این کشور را زیر سوال خواهم برد!
اگر بردنت از بَرَم، رسم است،
به تمام مسلمانان این شهر شک دارم... .
که هیچ‌کَس نخواهد فهمید،
رفتنِ تو محکم‌ترین ضربه به انسانیتم بود،
و پرواز را نمی‌خواهم، عشق و آسمان آبی و رنگِ گل‌برگ‌ها را.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,987
مدال‌ها
8
شامِ غریبانِ من و تو،
از دیده‌ی عالم نهان ماند،
هنگامی که هرچه به تو نزدیک‌تر می‌شدم،
سردی تنت، شمع‌ها را می‌گریاند.
خوب به یاد دارم، که درمانده به آغوشم رسیدی؛
که اجباری‌ترین مادرِ زمین بودی،
و ردی از بهشت در نگاهت نمانده بود؛
آری همان شبِ کذایی بود، شبِ عزاداریِ تو،
بر جنازه‌‌ی حسینی که نگاهت را ربوده بود... .
و من که کفرِ دل سپردن به دو چاوِ کال را به جان و دل خریدم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,987
مدال‌ها
8
ابتهاج بود، همان شاعری که اکنون نیست،
ماندگارش کرد، آن شعری که در وصف تو گفت... .
آخ ارغوان! شاخه‌ی هم‌خونِ جدا مانده‌ی من،
اگر بازگردی، سر به سنگی می‌زنم فریادخوان،

و دل را می‌سپارم به پروازی آدمی‌زادی،
رها، به سانِ گیسوانِ تو... .
لیکن، آه از آن دو دیده‌ی کال،
که مرا از خود بی‌خبر گذاشتند،
و رفتند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,987
مدال‌ها
8
راستی، اگر نباشی؛
جملات هم قدرتِ گلوله دارند!
مگر نبودی و ندیدی که چه‌طور همان چند کلمه،
همان « من خواهم رفت »
زنی را لال کرد،
که روزی صدایِ آوازش، دل می‌بُرد؟
کودکی را یتیم کرد.
که شب‌ها بدون دیدن سایه‌ی پدرش، خواب را معنا نمی‌کرد؟
و معشوقه‌ای را کور کرد.
که هر روز با شوق بیشتری به انتظار یار می‌نشست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,987
مدال‌ها
8
سی*ن*ه‌ی قبرستان است یا سی*ن*ه‌ی من،
درست نمی‌دانم!
حسرتِ مجنون است یا حسرتِ من؛
اصلاً این کالبد هنوز مالِ من است یا نه... .
فرقی به حالم نمی‌کند!
زنی که بدون تو.
نیمه‌ شب‌ها و حتی در روز روشن.
با تمام جدول‌های شهر هم‌آغوشی می‌کند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,987
مدال‌ها
8
معتادِ سرنگِ هوا می‌شوم،
اگر نفسِ تو در ریه‌هایم جاری نباشد.
ای جاری‌ترین خاطره،
ای سبز‌ترین نگاه و وداعِ آخر!
خواستم تا صدایت زده‌ام بگویم،
هرچند سکوت تو شکستنی نیست؛

اما این‌جا در خرابه‌ای نشسته‌ام به نام سقف آرزو،
که تزریق کنم نبودنت را... .
که این زنِ سرکش،
بی‌تو چون جوانی خسته از جوانیِ خویش،
با تمام آوارگانِ زیر پُل، می‌رقصد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,987
مدال‌ها
8
تو رفتی، ماندنت اما همان رفتن بود.
هنگامی که از کوی من گریختی،
هنگامی که لب‌هایت لرزان بود و بوسه‌هایت را پشت پستوی اشک نهان کرده بودی... .
رفته بودی، بی‌تردید همان زمانی که دیگر گیسوانت را با ناز برایم شانه نکرده و جامانه را بر سر نبستی؛
تو رفته بودی پیش از این رفتن‌های غریبانه و وداع گویانه.
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین