جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه‌ی «چاوکال» | لیلی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته فرهنگ و ادب توسط VIXEN با نام مجموعه‌ی «چاوکال» | لیلی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,972 بازدید, 25 پاسخ و 13 بار واکنش داشته است
نام دسته فرهنگ و ادب
نام موضوع مجموعه‌ی «چاوکال» | لیلی
نویسنده موضوع VIXEN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط YASNA.B
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,979
مدال‌ها
8
چند شبی‌ست، شب و روز را تشخیص نمی‌دهم؛
قایقی‌ام شکسته، و شمع دلم توان روشن ماندن ندارد... .
در انبوهِ اشک‌هایی که چکه نمی‌کنند، پارو می‌زنم و بیشتر غرق می‌شوم؛
و سوسوی امیدِ بازگشتنت، نه تاریکی را کنار می‌زند،
نه این نوشته‌ها را عاشقانه می‌کند.
راستی! اینجا در تبعید، گل‌هایی که پارسال برایم خریدی، ناگهان پژمردند؛
و آخرین پاکتِ سیگارم هم دارد تمام می‌شود.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,979
مدال‌ها
8
بهارِ زردم،
عیدی‌هایی که هرگز نگرفته‌ام،
و آخرین سطرِ فالِ من... .
نمی‌آیی؟ واقعاً رفته‌ای؟
چرا نمی‌شود بیایی؟ بیا و بگو این نبودن.
همان نبودنِ داستان‌های کودکی‌ست.
بگو کلیشه‌ی عاشقانه‌ای‌ست که آخرش قرار است درکنار هم باشیم!
که این میان، شب با تشدید بیشتری، شب است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,979
مدال‌ها
8
من دست به دامان خدا نمی‌شوم!
اما آخر تو هم هرچه باور برایم مانده بود،
با خودت بردی... .
قربانی‌ات شوم؟ بیا و تیغه‌ات را نشانم بده.
اصلاً می‌خواهی برایت آب شوم بروم در زمین؟
می‌خواهی این قدم‌های مانده را، من به جایت بردارم؟
هرکاری بگویی خواهم کرد، هرکاری!
یا که بگویی سپید شوم، یا هر رنگی که دوست بداری.
حتی اگر بگویی معجزه شوم بروم توی چراغِ جادو!
ولیکن نبودنت را؛
نشنیدنت را،
نمی‌توانم دختر خوب!
تو لابد بهتر می‌دانی،
که بوسه‌هایم در حسرتِ حلقه‌ی مویت، پلاسیدند!
تا کی باید ستاره‌ها را پشتِ پنجره‌ای سیمانی نقش بزنم؟
گفته بودی ستاره‌ها را دوست داری... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,979
مدال‌ها
8
- چاوکال.
می‌دود و صدا می‌زند،
می‌خندد و صدا می‌زند،
زمین می‌خورد و باز صدا می‌زند.
نگاه‌هاشان پر از تمسخر و ترحم می‌شود و صدا می‌زند.
- چاوکالم بیت!
 
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,979
مدال‌ها
8
مرگ را ندیده بودم!
خون‌های زیادی دیدم،
مزارهای زیادتری... .
اما مرگ را ندیده بودم!
صادق بود که می‌گفت مرگ انتهای دردهاست؟
احمق.
مرگ همان بی‌تو بودن است.

مرگ یعنی دفترم به پایان رسید و خود، ماندم.
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین