مجموعه اشعار مجموعه اشعار سلمان ساوجی

[mobina01]

دل از دستم...
ربوده‌ست اختیارم...

مکن عیبم...
که دست دل ندارم...

 

[mobina01]

عاشق سر مسـ*ـت را، با دین و دنیا کار نیست

کعبه صاحبدلان، جز خانه خمار نیست

 

[mobina01]

مشک ریزان می‌جهد، باد صبا از کوی دوست

شاخه‌ای گویی ربودست، از خم گیسوی دوست

دوست می‌دارم نسیم صبح، را کو در هوا

تا نفس می‌‌آیدش، جان می‌دهد بر بوی دوستش

 

[mobina01]

من کعبه و بتخانه نمی‌دانم و دانم
کانجا که تویی، کعبه ارباب دل، آنجاست

ای آنکه به فردا دهی امروز، مرا بیم
رو، بیم کسی کن که امیدیش به فرداست

 

[mobina01]

خوش بخند ای دل...
که اینک صبح خندان می دمد...

خوش برقص ای ذره...
که اینک مهر رخشان می رسد...

 

[mobina01]

نظری نیست، به حال منت ای ماه، چرا؟
سایه برداشت ز من مهر تو ناگاه چرا؟

روشن است این که مرا، آینه عمر، تویی
در تو آهم نکند، هیچ اثر، آه چرا؟

گر منم دور ز روی تو، دل من با توست
نیستی هیچ، ز حال دلم آگاه چرا؟

 

[mobina01]

من که صد سلسله از دست غمت، می‌گسلم

یک سر مو نتوانم، ز دو زلف تو گسست

هر که پیوست به وصلت، ز همه باز برید

وانکه شد صید کمندت، ز همه قید برست

 

[mobina01]

دیده را هر شب خیالت می‌شود مهمان، ولی
دیده را اسباب مهمان در میان جز آب نیست

رویت آمد، قبله دل ابروت، محراب جان
اهل معنی را برون، زین قبله و محراب نیست

 

[mobina01]

#دل_از_دستم...
ربوده‌ست اختیارم...

#مکن_عیبم...
که دست دل ندارم...

 

[mobina01]

کام دل خویش یافت...
هر که به درد تو مرد...

درد دل خویش جست...
هر که ز درد تو جست...