مجموعه اشعار مجموعه اشعار سلمان ساوجی

[mobina01]

ای که روی تو، بهشت دل و جان است مرا!

ای که وصل تو مراد دل و جان است، مرا!

چون مراد دل و جانم، تویی از هردو جهان

از تو دل برنکنم، تا دل و جان است مرا

 

[mobina01]

باز جانم، هدف تیر کمان ابرویی است
که کمان غم عشقش، نه به هر بازویی است

دل من، تافته طره مشکین زلفی است
جانم آویخته سلسله گیسویی است

 

[mobina01]

شب است و بادیه و دل، فتاده از راه است

ز چپ و راست، مخالف، ز پیش و پس، چاه است

به وصل قد تو دارم بسی امید و لیک

قبای عمر به قد امید، کوتاه است

 

[mobina01]

خوش بخند ای دل
که اینک صبح خندان می دمد

خوش برقص ای ذره
که اینک مهر رخشان می رسد

 

[mobina01]

می‌برم نام تو و از تو نشان می‌جویم

در ره عشق تو تا، نام و نشان است مرا

دم ز مهر تو زنم، تا ز حیاتم باقی است

وصف حسن تو کنم، تا که زبان است مرا

 

[mobina01]

تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم

ور به غیر از تو بود، هیچکسم هیچکسم

کی بود کی که به وصلت رسم ای عمر عزیز؟

ترسم این عمر به پایان رسد و من نرسم

 

[mobina01]

طریق عشقبازان است پیش دوست جانبازی

بیا ای جان اگر داری سر و برگ تماشایی

مرا جانی و من تا کی توانم زیست دور از تو

تن مسکین من جایی و جان نازنین جایی

 

[mobina01]

چشم مسـ*ـت تو که بر هر طرفی، می‌افتد

بر من افتاد، زمستی و مرا کرد خراب

چون ترا شمع صفت، با همه ک.س رویی هست

من که پروانه‌ام ای شمع! ز من روی متاب

 

[mobina01]

نداشت این دل شوریده تاب سودایش

سرم برفت و نرفت از سرم تمنایش

دل مرا که امروز رنجه داشت چه غم

دلم خوش است که خواهد نواخت فردایش

 

[mobina01]

باد سحر از بوی تو دم زد، همه جان شد

آب خضر از لعل تو جان یافت، روان شد

بی بوی خوشت بر دل من باد بهاری

حقا که بسی سردتر از باد خزان شد