جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار مجموعه اشعار سلمان ساوجی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام مجموعه اشعار سلمان ساوجی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,685 بازدید, 176 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع مجموعه اشعار سلمان ساوجی
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
من کعبه و بتخانه نمی‌دانم و دانم
کانجا که تویی، کعبه ارباب دل، آنجاست

ای آنکه به فردا دهی امروز، مرا بیم
رو، بیم کسی کن که امیدیش به فرداست
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
کرد چشمت، فتنه‌ای پیدا و در هر گوشه‌ای

عالمی بر فتنه بختم به خواب، افتاده است

شد دل بیمار و می‌خواهد ز لعلت، شربتی

رحمتی فرما، که این مسکین، خراب افتاده است
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
دل به بوی وصل آن گل آب و گل را ساخت جا
ورنه مقصود آن گلستی گل کجا و دل کجا

از هوای دل گل بستان خوبی یافت رنگ
وزگل بستان خوبی بوی می‌یابد هوا

گر دماغ باغ نیز از بوی او آشفته نیست
پس چرا هر دم ز جای خود جهد باد صبا

جز به چشم آشنایانش خیال روی او
در نمی‌آید که می‌داند خیالش آشنا

با شما بودیم پیش از اتصال مائ و طین
حبذا ایاما فی وصلکم یا حبذا

مردمی کایشان نمی‌ورزند سودای گلی
نیستند از مردمان خوانندشان مردم گیا

تا قتیل دوست باشد جان کجا یابد حیات
تا مریض عشق باشد دل کجا خواهد دوا

هندوی زلف تو در سر دولتی دارد قوی
این‌که دستش می‌رسد کت سر در اندازد به پا

عاشقان آنند کایشان در جدایی واصلند
حد هر ک.س نیست این هستند آن خاصان جدا

زن خراب آباد گل سلمان به کلی شد ملول
ای خوشا روزی که ما گردیم ازین زندان رها
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
سخت بیمارم و غیر از تو هوس نیست مرا

به عیادت به سرآ تا به سر آید هوسم

نیست در کوی توام راه خلاص از پس و پیش

چه کنم چاره ز پیش آمد و دشمن ز پسم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
بدست باد گهگاهی سلامی می‌رسان یارا

که از لطف تو خود آخر سلامی می‌رسد ما را

خنک باد سحرگاهی که در کوی تو گه گاهش

مجال خاک بوسی هست و ما را نیست آن یارا
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
هست آرام دل، آن را که دلارامی هست

خرم آن دل، که در او، صبری و آرامی هست

به فدای تن و اندام چو گلبرگ تو باد

هر کجا، در همه آفاق گل اندامی هست
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
من خیال یار دارم، گر کسی را بر دل است

کز خیال او شوم، خالی، خیالی باطل است

یار اگر با ما به صورت می کند، بیگانگی

صورت او را به معنی، آشنایی با دل است
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
قسمم همه درد است و دوا چیزی نیست

در سی*ن*ه به جز رنج و عنا چیزی نیست

درد است گرفته سر و دستم در دست

دردا که به جز درد مرا چیزی نیست
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
ای جان نازنین من ای آرزوی دل
میل من است سوی تو میل تو سوی دل

بر آرزوی روی تو دل جان همی دهد
وا حسرتا! اگر ندهی آرزوی دل

چون غنچه بسته‌ام سر دل را به صد گره
تا بوی راز عشق تو آید ز بوی دل

جان را به یاد تو به صبا می‌دهم که او
می‌آورد ز سنبل زلف تو بوی دل

تا دیده دید روی تو را روی دل ندید
با روی دوست خود نتوان دید روی دل

دیگر به دیده دل ندهم من کز آب چشم
هر بار خود درست نیاید سبوی دل

سلمان اگر ز اهل دلی نام دل مبر
جان دادن است کار تو بی‌گفتگوی دل
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
باد سحر از کوی تو بویی به من آورد

جانهاش فدا باد! که جان را به تن آورد

در باغ مگر بزم صبوح است، که گل را

عطار سحرگاه به دوش از چمن آورد؟
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
بالا پایین