جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار مجموعه اشعار سلمان ساوجی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام مجموعه اشعار سلمان ساوجی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,658 بازدید, 176 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع مجموعه اشعار سلمان ساوجی
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
تا به هوای تو دل، از سر جان برنخاست
از دل بی‌طاقتم، بار گران برنخاست

عشق تو تا جان و دل، خواست که یغما کند
تا جگرم خون نکرد، از سر آن برنخاست

بر دل نازک تو را، بود غباری ز من
تا نشدم خاک ره، آن ز میان برنخاست

سرو نخوانم تو را، کز لب جوی بهشت
چون قد زیبای تو، سرو روان برنخاست

زلف پریشان تو، باد به هم برزند
کز دل سودا زده، آه و فغان برنخاست

بیش به تیغ ستم، خون غریبان مریز
ظلم مکن در جهان، امن و امان برنخاست

پرتو مهر تو تا، بر دل سلمان بتافت
ذره صفت از هوا، رقص کنان برنخاست
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
درون، ز غیر بپرداز و ساز، خلوت دوست
که اوست، مغز حقیقت، برون از همه پوست

دویی میان تو و دوست هم ز توست، ار نی
به اتفاق دو عالم یکی است، با آن دوست

تو را نظر همگی بر خود است و آن هیچ است
تو هیچ شو همه، وانگه بدان، که خود همه اوست

برای دیدن رویش مگرد، گرد جهان
که او نشسته، چو آیینه، با تو رو باروست

مشو، به نقش و نگار جمال او، قانع
که حسن طلعت آن گل، چو غنچه تو بر توست

به پیش دوست مبر، جز متاع دل، چیزی
اگر چه سنگ دلست، آن صنم، ولی دلجوست

اگر چه آب حیات لبش روانبخش است
هزار، چون خضرش، تشنه مرده بر لب جوست

اگر به تربت سلمان رسی، ببوی، گلش
که این گل، از اثر صحبت گل خوشبوست
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
ماییم کشید داغ شاهی
مستان شراب صبحگاهی

ز‌ آیینه دل به می زدوده
زنگار سپیدی و سیاهی

بر لوح جبین یار خوانده
نقش ازل و ابد کماهی

رخسار نگار دیده روشن
در جام جهان نمای شاهی

پرورده به می مدام جان را
در خنب محبت الهی

بیماری ماست تندرستی
درویشی ماست پادشاهی

هر چیز که غیر عشق بیند
در مذهب ماست از مناهی

من دست ز دامنش ندارم
واه این چه حکایتی است واهی

گر عرض کنند هر دو عالم
بر من که کدام ازین دو خواهی

من دامن آن نگار گیرم
وز هر دو جهان کنار گیرم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
ساقی بگذر ز ما و از من
آتش به من و به ما در افکن

غم بر دل من چو درد زد آتش
ای پیر مغان چه می‌زنی تن

آن دردی سال خورد پیش آر
کو پیر من است در همه فن

پیری ز پی صفای باطن
یک چند نشسته در بن دن

آلوده به دن دماغ گشته
از عین صفای آب روشن

سر دو جهان نموده ما را
در جام جهان نما معین

من زین خم عیسوی خمار
خواهم رخ زرد، سرخ کردن

دامن مکش ای فقیه از من
از خویش کشیده دار دامن

خود را به درش فکن چو جرعه
جز خاک درش مساز مسکن

زان پیش که خاک تیره گردد
ناگاه به خیر دامن من

من دامن آن نگار گیرم
وز هر دو جهان کنار گیرم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
آن مرغ که هست جاودانه
بالای دو کونش آشیانه

بر قاف حقیقت است عنقا
در خانه ماست مرغ خانه

عشق است که جاودانه او را
از جان و دلست جاودانه

گنجی است نهان درین خرابه
دری است ثمین درین خزانه

این است دو جمع لیکن
مقصود یکی است در میانه

ای ساقی از آن شراب باقی
جامی به من آر عاشقانه

مستان شبانه الستیم
در ده می باقی شبانه

ما با تو یکی شدیم و گردیم
از مایی و ز منی کرانه

آشوب جهان اگر نخواهی
آن زلف سیه مزن به شانه

گر میل به خون کنی چو ساغر
گردن بنهان چون چمانه

فردا که کشنده را شهیدان
گیرند به خون بدین بهانه

من دامن آن نگار گیرم
وز هر دو جهان کنار گیرم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
باغ تو که دیده را بیاراست
روی تو به صورتی که دل خواست

از خاک در توام مکن دور
زنهار که خاک من هم آنجاست

از مهر تو ماه بی خور و خواب
در کوی تو عقل بی سر و پاست

عشقت ز دل شکسته من
چون مهر از آبگینه پیداست

بتخانه و کعبه پیش ما نیست
هر جا که وی است قبله آنجاست

آن روز که خاک ما شود گرد
مشکل ز در تو بر توان خاست

گر هر دو جهان شوند دشمن
سهل است چو آن نگار با ماست

من دامن آن نگار گیرم
وز هر دو جهان کنار گیرم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
مسـ*ـت است ز خواب چشم دلدار
خود را ز بلای دل نگهدار

خاصه که ز غمزه در کمینند
مستان و معربدان خونخوار

اول دل و دین به باد دادیم
تا خود چه رود به آخر کار

ای چشم تو را به گوشه‌ها در
افتاده هزار مسـ*ـت و بیمار

سودای دو سنبل تو در چین
برهم زده حلقه‌های بازار

روزی که وجود من شود خاک
وز خاک وجود من دمد خار

چون خار ز خاک سر بر آرم
وانگه که گذر کند به من یار

من دامن آن نگار گیرم
وز هر دو جهان کنار گیرم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
مسـ*ـت است ز خواب چشم دلدار
خود را ز بلای دل نگهدار

خاصه که ز غمزه در کمینند
مستان و معربدان خونخوار

اول دل و دین به باد دادیم
تا خود چه رود به آخر کار

ای چشم تو را به گوشه‌ها در
افتاده هزار مسـ*ـت و بیمار

سودای دو سنبل تو در چین
برهم زده حلقه‌های بازار

روزی که وجود من شود خاک
وز خاک وجود من دمد خار

چون خار ز خاک سر بر آرم
وانگه که گذر کند به من یار

من دامن آن نگار گیرم
وز هر دو جهان کنار گیرم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
ما از ازل آمدیم سرمست
زان باده هنوز نشوده‌ای هست

آزاد ز هر دو بودیم
گشتیم به زلف یار پابست

هر قطره که هست غرق دریا
از مایی و ز منی خود رست

ایمن ز بلا نمی‌توان بود
و ز دام بلا نمی‌توان جست

از شاخ امید بر کسی خورد
کز خویش برید و در تو پیوست

روی تو چه فتنه‌ها که انگیخت
زلف تو چه توبه‌ها که بشکست

عشقت در غارت درون زد
با عشق تو در نمی‌توان بست

چند از پی آن جهان خورم خون
چند از پی این جهان شوم پست

به زان نبود که گر بود بخت
هم مصلحت آنکه گر دهد دست

من دامن آن نگار گیرم
وز هر دو جهان کنار گیرم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
امید من است زلف او آه
ز امید دراز و عمر کوتاه

یک شب دل من به زلف او بود
گم کرد دران شب سیه راه

وز تیره شب آتش رخش دید
تابنده چو نور یوسف از چاه

بالای درخت قدس آتش
می‌زد به زبان دم از انا الله

یار از دم آتشین دمی گرم
زد بر من و در گرفت ناگاه

دل راه هوا گرفت و ما راست
کار دو جهان خراب ازین راه

برقع ز مه دو هفته برداشت
کار دو جهان صواب ازین ماه

خواهم ره مدح شاه جستن
باشد که به یمن دولت شاه

من دامن آن نگار گیرم
وز هر دو جهان کنار گیرم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
بالا پایین