خ
خاتون
مهمان
شاید توانا بود هر که دانا بوددر ره عشق مسلمان نتوان گفت او را
که به کفر سر زلفت نبود ایمانش

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!شاید توانا بود هر که دانا بوددر ره عشق مسلمان نتوان گفت او را
که به کفر سر زلفت نبود ایمانش
دوست آن باشد که گیرد دست دوست، در پریشان حالی و درماندگیشاید توانا بود هر که دانا بود![]()
یا رب نظر تو برنگردددوست آن باشد که گیرد دست دوست، در پریشان حالی و درماندگی![]()
تا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو تا تو به داد من رسي، من به خدا رسيده امیا رب نظر تو برنگردد
برگشتن نظر تو سهل است
مشت آبی میکند خواب گران را تار و مارتا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو تا تو به داد من رسي، من به خدا رسيده ام
تو شبی در انتظاری ننشستهای چه دانیمشت آبی میکند خواب گران را تار و مار
قطره اشکی پی ویرانی عالم بس است
تو قلهی خیالی و تسخیر تو محالتو شبی در انتظاری ننشستهای چه دانی
که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت
لطف حق با تو مداراها کندتو قلهی خیالی و تسخیر تو محال
بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدندلطف حق با تو مداراها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کند
در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زنددوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک