با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگوشب بود و شمع بود و من بودم و غم
شب رفت و شمع سوخت و من ماندم و غم
وسط کوچه مانده ام تنها؛ با من انگار کوچهها قهرندمن غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شهد شکر هیچ مگو
وسط کوچه مانده ام تنها؛ با من انگار کوچهها قهرند
آی بنبستهای تو در تو! دوستانم کجای این شهرند؟
در غلغلهی جمعی و تنها شدهای بازدر نماز و در رکوع و در سجود
سر بجنبد دل نجنبد این چه سود
یارب مگیر بندهٔ مسکین و دست گیردر غلغلهی جمعی و تنها شدهای باز
آنقدر که در پیرهنت نیز غریبی
درد عشقی کشیدهام که مپرسیارب مگیر بندهٔ مسکین و دست گیر
کز تو کرم برآید و بر ما خطا رود
سحر کرشمه چشمت به خواب میدیدمدرد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتهام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیدهام که مپرس
ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک