- Mar
- 316
- 860
دنیا حریف سفله و معشوق بی وفاستشکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بيرون کند
چون میرود هرآینه بگذار تا رود
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!دنیا حریف سفله و معشوق بی وفاستشکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بيرون کند
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زدشکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بيرون کند
در دیاری که در او نیست کسی یار کسیدیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرادر دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
آن ترک پریچهره که دوش از بر ما رفتیار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
تا بدین جا بهر دینار آمدمآن ترک پریچهره که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
ک.س واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت
مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ستتا بدین جا بهر دینار آمدم
چون رسیدم مسـ*ـت دیدار آمدم
مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست
آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود
یادگار از تو همین سوخته جانی است مرا شعله از توست اگر گرم زبانی ست مرادوســـت دارد یار این آشفتگــــی
کوشـــش بیهوده به از خفتگــــی
ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک