جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

مشاعره مشاعره با حرف "الف"

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مشاعره توسط ! ~ ARYA TOSI ~ ! با نام مشاعره با حرف \"الف\" ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 26,392 بازدید, 885 پاسخ و 12 بار واکنش داشته است
نام دسته مشاعره
نام موضوع مشاعره با حرف \"الف\"
نویسنده موضوع ! ~ ARYA TOSI ~ !
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط SOLEMN

نیما نصر

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
657
5,016
مدال‌ها
2
آن ترک پریچهره مگر لعبت چینست
یا ماه شب چارده بر روی زمینست

در ابر سیه شعشعه ی بدر منیرست
یا در شکن کاکل او نور جبینست

آن ماه تمامست که بر گوشه بامست
یا شاه سپهرست که بر چرخ برینست

گویند که زیباست بغایت مه نخشب
لیکن نتوان گفت که زیباتر از اینست

آن لعل گهرپوش مگر چشمه ی نوشست
یا درج عقیقست که بر دُرَّ ثمینست

هر چند نمک چون شکرت شور جهانیست
لیکن لب لعلت نمکی بس شکرینست

این نکهت مشکین نفس باد بهارست
یا چین سر زلف تو یا نافه ی چینست

بالای بلندت که ازو کار تو بالاست
بالاش نگویم که بلای دل و دینست

خواجو اگرش تیغ زنی روی نپیچد
زیرا که تو سلطانی و او ملک یمینست
 

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,786
46,936
مدال‌ها
7
آتش از غیرت زنم خلوت سرای سی*ن*ه را
گر بود آنجا به جز درد تو هم زانوی دل
 

نیما نصر

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
657
5,016
مدال‌ها
2
آتشی ز کاروان ، جدا مانده ،
این نشان ز کاروان به جا مانده
یک جهان شراره ، تنها ،
مانده در میان صحرا
به درد خود سوزد ،
به سوز خود سازد
سوزد از جفای دوران ،
فتنه و ، بلای توفان
فنای او خواهد ،
به سوی او تازد
من هم ای یاران تنها ماندم ،
آتشی بودم ، برجا ماندم
با این گرمیِ جان ،
در ره مانده حیران
این غم خود به کجا ببرم ؟
با این جان لرزان ،
با این پای لغزان
ره به کجا ز بلا ببرم ؟
می سوزم گر چه با بی پروایی ،
می لرزم بر خود از این تنهایی
آتشین خو هستی سوزم ،
شعله جانی بزم افروزم
بی پناهی ، محفل آرا ،
بزم افروزی ، تیره روزم
بخت سبک عنان اگرم همرهی کند ،
چو گرد ره ، به بدرقه ی کاروان روم
سر می کشم چو شعله که برخیزم ای دریغ ،
کو پای قدرتی که پیِ همرهان روم ؟
 

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,786
46,936
مدال‌ها
7
ای نازنين كه هيچ وفا نيست با منت
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون كبوتری كه پرم در هوای تو
يک شب ستاره‌های ترا دانه چين كنم
با اشک شرم خويش بريزم به پای تو
 

نیما نصر

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
657
5,016
مدال‌ها
2
ای راحت روانم، دور از تو ناتوانم
باری، بیا که جان را در پای تو فشانم

این هم روا ندارم کایی برای جانی
بگذار تا برآید در آرزوت جانم

بگذار تا بمیرم در آرزوی رویت
بی روی خوبت آخر تا چند زنده مانم؟

دارم بسی شکایت چون نشنوی چه گویم؟
بیهوده قصهٔ خود در پیش تو چه خوانم؟

گیرم که من نگویم لطف تو خود نگوید:
کین خسته چند نالد هر شب بر آستانم؟
 

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,786
46,936
مدال‌ها
7
ای دلِ من، گرچه در این روزگار
جامه‌ی رنگین نمی‌پوشی به کام
باده‌ی رنگین نمی‌بینی به‌ جام
نُقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن مِی که می‌باید تُهی‌ست

ای دریغ از تو اگر چون گُل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای‌ دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

گر نکوبی شیشه‌ی غم را به سنگ
هفت‌رنگش می‌شود هفتاد رنگ
 

نیما نصر

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
657
5,016
مدال‌ها
2
ای حسن تو بی‌پایان، آخر چه جمال است این؟
در وصف توام حیران، آخر چه کمال است این؟

رویت چو شود پیدا ابدال شود شیدا
ای حسن رخت زیبا، آخر چه جمال است این؟

حسنت چو برون تازد، عالم سپر اندازد
هستی همه در بازد، آخر چه جلال است این؟

عشقت سپه انگیزد، خون دل ما ریزد
زین قطره چه برخیزد؟ آخر چه قتال است این؟
 

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,786
46,936
مدال‌ها
7
آخر اگر پرستش او شد گناه من
عذر گناه من ، همه ، چشمان م.ست اوست

تنها نه عشق و زندگی و آرزوی من
او هستی من است که آینده دست اوست
 

نیما نصر

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
657
5,016
مدال‌ها
2
ای عشق، کجا به من فتادی؟
وی درد، به من چه رو نهادی؟

ای هجر، به جان رسیدم از تو
بس زحمت و دردسر که دادی

از یار خودم جدا فکندی
آخر تو به من کجا فتادی؟

هرگز نکنم تو را فراموش
ای آنکه مرا همیشه یادی

خرم به غم تو چون نباشم؟
چون تو به غمم همیشه شادی

تا چند خوری، دلا، غم جان؟
با غم همه وقت در جهادی

بگذر ز سر جهان، عراقی
انگار نبودی و نزادی
 

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,786
46,936
مدال‌ها
7
اِے نفست شهریار ، شهر مرا یار شو
سِلسلہ را ختم ڪن ، سید و سالار شو

قونیہ در قونیہ مسـ*ـت شدہ صوفے ام
رقصِ مرا سر بدہ ، وارد بازار شو
 
بالا پایین