با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!ای عشق نگویم که به جای خوشم اندازآرام جانم توکه انقدرنبودی بی وفا
میخوام ازت بپرسم چی اومدبه سرعشق ما
الا ای آهوی وحشی کجایی
مرا با توست چندین آشنایی
دو تنها و دو سرگردان دو بیکس
دد و دامت کمین از پیش و از پس
بیا تا حال یکدیگر بدانیم
ای به خوبی از همه خوبان عالم خوبتر
شیوه حسن و جمالت هر یک از هم خوبتر
آدمی، گر یوسف مصرست، مانند تو نیست
ای تو از مجموع فرزندان عالم خوبتر
ای دل حدیث صبر شنیدن ز بهر چیستاگر بر من نداری رحم، بر خود رحم کن ظالم
عنانداری کنم تا چند آه بی محابا را؟
اگر بیرون دهم خونی که پنهان در جگر دارم
ز حیرت چشم قربانی شود گرداب، دریا را
اگر جان را حجاب تن ز پیش کار برخیزدابر چشم من چنین گر گوهرافشانی کند
کاسه دریوزه دریا میکند گرداب را
صبح هر روز از شفق صد کاسه خون بر سر کشد
تا در آغوش آورد خورشید عالمتاب را
ای خنده تو راهزن کاروان قندآن که کوه قاف چون عنقا بود یک لقمهاش
بر سر خوانها طفیلی چون مگس باشد چرا
این جواب آن غزل صائب که می گوید حکیم
تا نفس باشد کسی بیهمنفس باشد چرا
ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک