مشاعره مشاعره با حرف "ب"

[پایان]

بیا که دانه لطیفست رو ز دام مترس

قمارخانه درآ و ز ننگ وام مترس

 

[ill_mah]

.
بنشین ٬ مرو ٬ که در دل شب ٬ در پناه ماه
خوشتر ز حرف عشق و سکوت و نگاه نیست

بنشین و جاودانه به آزار من مکوش
یکدم کنار دوست نشستن گناه نیست

بنشین ٬ مرو ٬ صفای تمنای من ببین
امشب چراغ عشق در این خانه روشن است

جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز
بنشین ٬ مرو ٬ مرو ، که نه هنگام رفتن است ...

 

[پایان]

بشکن سبو و کوزه ای میرآب جان‌ها
تا وا شود چو کاسه در پیش تو دهان‌ها

بر گیجگاه ما زن ای گیجی خردها
تا وارهد به گیجی این عقل ز امتحان‌ها

 

[Tara Motlagh]

باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب
تا کنی عقده اشک از دل من باز امشب

ساز در دست تو سوز دل من می گوید
من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب

 

[پایان]

بی گاه شد بی‌گاه شد خورشید اندر چاه شد

خورشید جان عاشقان در خلوت الله شد

 

[amir mohamad]

با خودی هرگز نگردد دل ز درد و غم جدا
هر که از خود شد جدا شد از غم عالم جدا

نان جو خور در بهشت جاودان پاینده باش
کز بهشت از خوردن گندم شده‌ست آدم جدا

 

[پایان]

باز آفتاب دولت بر آسمان برآمد

باز آرزوی جان‌ها از راه جان درآمد

 

[-پریزاد-]

با رشتــه ی زلف تــــوام امشب سر راز است

افسوس که شب کوته و این رشته دراز است

هدایت طبرستانی

 

[-پریزاد-]

بـــار درخت علـــم نباشد مگــر عمل

با علم اگر عمل نکنی شاخ بی بری

سعدی

 

[-پریزاد-]

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست

در بـــاغ لاله رویــد و در شـــوره زار خس

سعدی