مشاعره مشاعره با حرف "ب"

[آرامش ابدی]

بسیار در دل آمد از اندیشه‌ها و رفت
نقشیکه آن نمی‌رود از دل نشان توست

 

[آرامش ابدی]

بسيار در دل آمد از انديشه ها و رفت
نقشی که آن نمی رود از دل نشان توس

ای عشق! حال من با توست، جان من جز تو نیست
در این دل که بی تو باشد، عیشی نه هست و نه توست

 

[آراد]

به جوانی تکیه کردم وبه پیری رسیدم
در جوانی جزء غم و آه از روزگار ندیدم

زندگی روزنه ای شد ، درآن سوی پنجره
درخیالم خاطرات را، روی دلم کشیدم

من برای زنده ماندن به عشق وابسته شدم
من به جزء عکس رخ دوست هیچ چیزی نمی دیدم

دل اگر عاشق نباشد روزگارش به چه ارزد
من چنان عاشقت هستم، طعم عشق را چشیدم

بی هدف در طی جاده ،پیچ وخمهای طولانی
ناگهان در پیچ آخر ،یهو ازخواب پریدم

تومراتنها گذاشتی در میان دشت غصه
حاصلش این دل خسته ،رخ زرد موی سفیدم

شاعر از حسرت دنیا ،غم عشقی شد نصیبش
درجوانی طعم پیری، از روزگار چشیدم

 

[آراد]

‌
بی‌گمان شطرنجِ بی‌پایان و پُر دردی‌ست عشق...
دست بر مهره مزن، گر اهلِ بازی نیستی...!


‌

 

[آرامش ابدی]

بی خواب و بی نوا، در دلداده‌ای سرگردانم
بازی با قلب تو، همواره ز هر زخم غم است...

 

[آراد]

بزن مطرب كه من امشب خرابم

ز داغ دوری یارم، نخوابم

که بودش همدمم در بیقراری

وحالا مونسم جام شرابم

 

[آرامش ابدی]

بگذر از طعنه و غم‌های دنیا
به یادش، همیشه در دل شادابی باشد
بر دامن عشق، گلی بنشانم
به شوق وصال، خرداد و تابانی باشد

 

[آراد]

باختم از دل دیوار فراقی دیگر
عاشقی را نخریدم زچرایی دیگر
با دلم من همیشه به تو می خندیدم
خسته را از دل و جانم به جوانی دیگر

 

[آرامش ابدی]

با من بمان و حرف دلت را دوتا نکن
در شهر من علیه دلم کودتا نکن
حالا که از بهشت تو جا مانده ام، مرا
در پای ایستگاه جهنم رها نکن
بگزار پا به شعر من ای حس ناگریز
فکر ردیف و قافیه های مرا نکن

 

[آراد]

بی خبر از دردها داغ غمت در دل است
نغمه و آوای تو چهچه ی بلبل است
کشته مرا دوچشمت ، خوب بنگر به چشمم
ناز دوچشم مستت کشت مرا ،قاتل است