مشاعره مشاعره با حرف "ب"

[amir mohamad]

بیا تا آنچه از دل می رسد بر دیده بنشانیم
زبانبازی به حرف و صوت معنی را زیان دارد

چو هم پرواز خورشیدی مکن از سوختن پروا
که جفت جان ما در باغ آتش آشیان دارد

 

[پایان]

به صحرا بنگرم صحرا تو بينم
به دريا بنگرم دريا تو بينم

 

[amir mohamad]

بگفتم حال دل گویم از آن نوعی که دانستم
برآمد موج آب چشم و خون دل نتانستم
شکسته بسته می گفتم پریر از شرح دل چیزی
تنک شد جام فکر و من چو شیشه خرد بشکستم

 

[پایان]

بر آستان جانان گــر سر تـوان نهادن

گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد

 

[amir mohamad]

به دریا میزنم شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر

من از روزی که دل بستم به چشمان تو می دیدم
که چشمان تو می افتند دنبال دلی دیگر

 

[پایان]

برای پیش تو بودن بهانه‌ای کافی‌ست
بهشت لطف کریمان بها نمی‌خواهد

 

[amir mohamad]

به زنجیر تعقل گر چه محکم بسته ام دل را
نسیمی گر وزد بر طره دلدار می لرزم

 

[پایان]

بس تجربه کردیم دراین دیرمکافات با دردکشان هرکه درافتاد برافتاد

 

[amir mohamad]

بی‌طاعت دین بهشت رحمان مطلب
بی‌خاتم حق ملک سلیمان مطلب

چون عاقبت کار اجل خواهد بود
آزار دل هیچ مسلمان مطلب

 

[پایان]

بباید هر دو پا محکم نهادن
از آن پس فکر بر پای ایستادن