جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

مشاعره مشاعره با حرف "ب"

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مشاعره توسط ! ~ ARYA TOSI ~ ! با نام مشاعره با حرف \"ب\" ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 24,396 بازدید, 1,004 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته مشاعره
نام موضوع مشاعره با حرف \"ب\"
نویسنده موضوع ! ~ ARYA TOSI ~ !
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط MAHVIN*
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Apr
147
685
مدال‌ها
2
باز عشق آمد و کار دل ازو مشکل شد
هر چه تدبیر خرد بود همه باطل شد

خواستم عشق بتان کم شود، افزون گردید
گفتم آسان شود این کار بسی مشکل شد
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم

شوق است در جدایی و جور است در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
 

amir mohamad

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
1,442
4,062
مدال‌ها
2
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم

شوق است در جدایی و جور است در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
با غبار راه معشوق است راز آفتاب
خاک پای دوست در چشمان عاشق توتیاست
جذبه از عشق است و با او بر نتابد هیچ ک.س
هر چه تو آهن دلی او بیشتر آهن ربا
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Apr
147
685
مدال‌ها
2
با غبار راه معشوق است راز آفتاب
خاک پای دوست در چشمان عاشق توتیاست
جذبه از عشق است و با او بر نتابد هیچ ک.س
هر چه تو آهن دلی او بیشتر آهن ربا
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش

بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
 

آراد

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
669
8,051
مدال‌ها
2
با من رازی بود

که به کوه گفتم

با من رازی بود

که به اه گفتم

تو راهِ دراز

به اسبِ سیاه گفتم

بی‌ک.س و تنها

به سنگای راه گفتم
 

amir mohamad

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
1,442
4,062
مدال‌ها
2
با من رازی بود

که به کوه گفتم

با من رازی بود

که به اه گفتم

تو راهِ دراز

به اسبِ سیاه گفتم

بی‌ک.س و تنها

به سنگای راه گفتم
بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست
بر روی و سر چو سیل دوان تا بجوی دوست

خود اوست جمله طالب و ما همچو سایه‌ها
ای گفت و گوی ما همگی گفت و گوی دوست
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: آراد

آراد

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
669
8,051
مدال‌ها
2
بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست
بر روی و سر چو سیل دوان تا بجوی دوست

خود اوست جمله طالب و ما همچو سایه‌ها
ای گفت و گوی ما همگی گفت و گوی دوست
باد آمد!شاپرک های پریشان را گرفت
روزگار از ما تمام مهربانان را گرفت

آنچه می پنداشتم ،چیزی شبیه خاطره ست
رخنه کرد در جان و از من شوقِ سامان را گرفت

عشق هرجا رفت ،تنهایی سراغش رفته بود
آتش شک آخرش دامان ایمان را گرفت

در به در دنبال یک بیچاره می چرخید غم ؛
بر من بیچاره یک عمر نوک پیکان را گرفت

برگ هنگام وداعش شاخه را محکم گرفت
شاخه اما بی خبر دستان طوفان راگرفت

باز او آمد کنارم در خیالاتم نشست
باز ابری آسمان چشم گریان را گرفت

اشتباه یا خوب این توصیف من از زندگی است ؛
درد سنگینی که عمری جان انسان را گرفت
 

amir mohamad

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
1,442
4,062
مدال‌ها
2
باد آمد!شاپرک های پریشان را گرفت
روزگار از ما تمام مهربانان را گرفت

آنچه می پنداشتم ،چیزی شبیه خاطره ست
رخنه کرد در جان و از من شوقِ سامان را گرفت

عشق هرجا رفت ،تنهایی سراغش رفته بود
آتش شک آخرش دامان ایمان را گرفت

در به در دنبال یک بیچاره می چرخید غم ؛
بر من بیچاره یک عمر نوک پیکان را گرفت

برگ هنگام وداعش شاخه را محکم گرفت
شاخه اما بی خبر دستان طوفان راگرفت

باز او آمد کنارم در خیالاتم نشست
باز ابری آسمان چشم گریان را گرفت

اشتباه یا خوب این توصیف من از زندگی است ؛
درد سنگینی که عمری جان انسان را گرفت

برخیز طبیبا که دل آزرده ام امروز
بگذار مرا کز غم او مرده ام امروز

چون برگ خزان چهره من زرد شد از غم
کو آن گل سیراب که پژمرده ام امروز
 

آراد

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
669
8,051
مدال‌ها
2
برخیز طبیبا که دل آزرده ام امروز
بگذار مرا کز غم او مرده ام امروز

چون برگ خزان چهره من زرد شد از غم
کو آن گل سیراب که پژمرده ام امروز
بیگانه ماندی و نشدی آشنا تو هم
بیچاره من! اگر نشناسی مرا تو هم

دیدی بهای عشق به جز خون دل نبود
آخر شدی شهید در این کربلا تو هم

آیینه‌ای مکدّرم از دست روزگار
آهی بکش به یاد من، ای بی‌وفا تو هم

چندی است از تو غافلم ای زندگی ببخش
چنگی نمی‌زنی به دل این روزها تو هم

ای زخم کهنه‌ای که دهان باز کرده‌ای
چون دیگران بخند به غم‌های ما تو هم

تاوان عشق را دل ما هرچه بود داد
چشم‌انتظار باش در این ماجرا تو هم
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Apr
147
685
مدال‌ها
2
بیگانه ماندی و نشدی آشنا تو هم
بیچاره من! اگر نشناسی مرا تو هم

دیدی بهای عشق به جز خون دل نبود
آخر شدی شهید در این کربلا تو هم

آیینه‌ای مکدّرم از دست روزگار
آهی بکش به یاد من، ای بی‌وفا تو هم

چندی است از تو غافلم ای زندگی ببخش
چنگی نمی‌زنی به دل این روزها تو هم

ای زخم کهنه‌ای که دهان باز کرده‌ای
چون دیگران بخند به غم‌های ما تو هم

تاوان عشق را دل ما هرچه بود داد
چشم‌انتظار باش در این ماجرا تو هم
به من بازگرد ای چو جان و جوانی
که تلخست بی تو مرا زندگانی

من اندر فراق تو ناچیز کردم
جمال و جوانی، دریغا جوانی

دریغا تو کز پیش رویم جدایی
دریغا تو کز پیش چشمم نهانی
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: آراد

آراد

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
669
8,051
مدال‌ها
2
به من بازگرد ای چو جان و جوانی
که تلخست بی تو مرا زندگانی

من اندر فراق تو ناچیز کردم
جمال و جوانی، دریغا جوانی

دریغا تو کز پیش رویم جدایی
دریغا تو کز پیش چشمم نهانی
به زلفی بسته‌ام دل، از مضامینم چه می‌پرسی

دو عالم معنیِ باریکْ قربانِ سرِ مویش
 
بالا پایین