مشاعره مشاعره با حرف "ب"

[dela_m]

به زلفی بسته‌ام دل، از مضامینم چه می‌پرسی

دو عالم معنیِ باریکْ قربانِ سرِ مویش

به تیغم گر کشد دستش نگیرم

وگر تیرم زند منت پذیرم

 

[آراد]

به تیغم گر کشد دستش نگیرم

وگر تیرم زند منت پذیرم

بیا بس کن تو این افسون گری را
بیا ختمش بکن این دلبری را

همه دلتنگیت سهم دل ما
وآخر می گزینی دیگری را..؟!

 

[فرهاد آزادی]

به زلفی بسته‌ام دل، از مضامینم چه می‌پرسی

دو عالم معنیِ باریکْ قربانِ سرِ مویش

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست

 

[آراد]

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست

بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است
شعر هم ، بی تو به بغضی ابدی زنجیر است

آنچنان می‌فشرد فاصله راهِ نفسم
که اگر دیر وگر زود بیایی ، دیر است ...

 

[کیـانـا.T]

بيا تا برايت بگويم
چه اندازه ،

تنهايیِ من ، بزرگ است ...
و تنهايیِ من

شبيخونِ حجمِ تو را
پيش‌بينی نمی کرد ؛

و خاصيت عشق ، اين است ...

 

[فرهاد آزادی]

بيا تا برايت بگويم
چه اندازه ،

تنهايیِ من ، بزرگ است ...
و تنهايیِ من

شبيخونِ حجمِ تو را
پيش‌بينی نمی کرد ؛

و خاصيت عشق ، اين است ...

به هر کار در پیشه کن راستی
چو خواهی که نگزایدت کاستی

سخن هرچه پرسم همه راست گوی
متاب از ره راستی هیچ روی

 

[آراد]

‌
‌
بگذار آنچه از دست رفتنی‌ست ؛
از دست برود.
‌وگرنه تو در قلب یک انتظار
خواهی پوسید ..
‌

‌

 

[فرهاد آزادی]

‌
‌
بگذار آنچه از دست رفتنی‌ست ؛
از دست برود.
‌وگرنه تو در قلب یک انتظار
خواهی پوسید ..
‌

‌

بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود
زین سیلِ دمادم که در این منزلِ خواب است

 

[آراد]

به تو مشغول بدین‌سان که شب و روز منم
عجبی نیست اگر بی‌خبر از خویشتنم

برگُشا لب به سخن، گر همه خود دشنام است
کآرزو هست شنیدن سخنی زآن دهنم..

 

[فرهاد آزادی]

به تو مشغول بدین‌سان که شب و روز منم
عجبی نیست اگر بی‌خبر از خویشتنم

برگُشا لب به سخن، گر همه خود دشنام است
کآرزو هست شنیدن سخنی زآن دهنم..

بنال بلبل اگر با منت سر یاری است

که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاری است