مشاعره مشاعره با حرف " ح "

[پایان]

حسن روزافزون نگر کان خسرو زرین طناب

دی هلالی بود و امشب ماه و امروز افتاب

 

[amir mohamad]

حلقه دام گرفتاری دهن واکردن است
ماهی لب بسته را قلاب نتواند گرفت

منت الماس از بی جوهری خواهد کشید
هر لب زخمی که از تیغ آب نتواند گرفت

 

[پایان]

حجت قبول دلبر احرام بسته‌ام

ای کاش در دعای خودت جا کنی مرا

 

[ill_mah]

حد اعلایی و با حداقل ها همنشین
آه مرواریدِ اصلِ با بدل ها همنشین

از معمّا ماندنت چندی ست لذت می بری
ای سؤال مشکلِ با راه حل ها همنشین

من به لطفِ دوستانت رفتم امّا سعی کن
بعدِ من کمتر شوی با این دغل ها همنشین

دل به مفهوم سیاهی کم کم عادت می کند
چشم وقتی می شود با مبتذل ها همنشین

گردن آویزی چنین را پاره کن، آزاد شو
آه مرواریدِ اصلِ با بدل ها همنشین

 

[نیما نصر]

حاصلِ کارگه و مکان این همه نیست

باده پیش آر که اسبابِ جهان این همه نیست

 

[پایان]

حُسن رخسار تو را واژهٔ تصویر کجاست؟
گر فدایت نشوم, زندگی‌ من بیجاست

 

[نیما نصر]

حالیا مصلحتِ وقت در آن می‌بینم

که کشم رَخت به میخانه و خوش بنشینم

 

[پایان]

حاصل عشق تو صد خون جگر بود مرا
شب هجران تو را کاش سحر بود مرا

 

[نیما نصر]

حدیث عشق به طومار در نمی‌گنجد
بیان دوست به گفتار در نمی‌گنجد

سماع انس که دیوانگان از آن مستند
به سمع مردم هشیار در نمی‌گنجد

میسرت نشود عاشقی و مستوری
ورع به خانه خمار در نمی‌گنجد

چنان فراخ نشستست یار در دل تنگ
که بیش زحمت اغیار در نمی‌گنجد

تو را چنان که تویی من صفت ندانم کرد
که عرض جامه به بازار در نمی‌گنجد

دگر به صورت هیچ آفریده دل ندهم
که با تو صورت دیوار در نمی‌گنجد

خبر که می‌دهد امشب رقیب مسکین را
که سگ به زاویه غار در نمی‌گنجد

 

[پایان]

حرف از لب تشنه من وچشمه پر آب لبت نیست
حرف از خشکی چشمه لبت برای تشنگی من است