مشاعره مشاعره با حرف " خ "

[نیما نصر]

خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت
تا بیایند عزیزان به مبارک بادم

 

[ill_mah]

خیمه در مصر چو پیراهن یوسف زده ایم
جلوه ها در نظر مردم کنعان داریم

 

[~swampflower~]

خوب میدانم که
برای دیدنت دعا کافی نیست
آه دله بی قرار کافی نیست
خودت دعا کن که بیایی به خوابم
دیدنت حتی هر شب درخواب هم کافی نیست

مسافر آسمانی من
دلتنگتم*☆♡

 

[ill_mah]

خویشتن سوزیم هر دو، بر مراد دوستان
دوستان در راحت اند از ما و ما اندر حَزَن

 

[Tara Motlagh]

خواهم من از خدا به دعا صد هزار جان
تا صد هزار بار بمیرم برای تـو

 

[نیما نصر]

خداوندا در توفیق بگشای
نظامی را ره تحقیق بنمای

دلی ده کو یقینت را بشاید
زبانی کافرینت را سراید

مده ناخوب را بر خاطرم راه
بدار از ناپسندم دست کوتاه

 

[ill_mah]

خرد بر سر جان چو افسر بوَد
مدارا خرد را برادر بود

 

[نیما نصر]

خمیده پشت از آن گشتند پیران جهاندیده
که اندر خاک می جویند ایام جوانی را

 

[ill_mah]

خون شد جگرم ز غصه خویش مرا
وز بیم رهی که هست در پیش مرا

 

[نیما نصر]

خوش آندم ،که افشانمت جان به پای
چـــو بر گـــــونــه ی آذر ، اســـپند هــا