مشاعره مشاعره با حرف " خ "

[amir mohamad]

خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
که در دستت به جز ساغر نباشد.
زمان خوشدلی دریاب و در یاب
که دایم در صدف گوهر نباشد.

خنده کی کرده حکایت ز دل شاد کسی
گاه ویران کندت خاطره و یاد کسی

دل به بازوی خودت خوش کن و زانوی خودت
کی کسی میرسد امروز به فریاد کسی

​

 

[پایان]

خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد
آرزومند نگاری به نگاری برسد

 

[amir mohamad]

خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد
آرزومند نگاری به نگاری برسد

خویشتن داری کنید ای عاشقان با درد عشق
گر چه ما باری نه‌ایم از عشقبازی مرد عشق

ما همه دعوی کنیم از عشق و عشق از ما به رنج
عاشق آن باید که از معنی بود در خورد عشق

 

[پایان]

خرمی چمـن بی بهاران خوش نباشد
بی دوزخ جنت درجنان خوش نباشد
هرفصل فلک حکمتی دارد دروجود
بنگرفصل بهاربی خزان خوش نباشد

 

[amir mohamad]

خرمی چمـن بی بهاران خوش نباشد
بی دوزخ جنت درجنان خوش نباشد
هرفصل فلک حکمتی دارد دروجود
بنگرفصل بهاربی خزان خوش نباشد

خیز تا بر یاد عشق خوبرویان می زنیم
پس ز راه دیده باغ دوستی را پی زنیم

از نوای نالهٔ نی گوشها را پر کنیم
وز فروغ آتش می چهره‌ها را خوی زنیم

 

[پایان]

خلوت ز ما گزیدی آیینه خریدی

تا جز تو ک.س نبیند آن چهره های زیبا

 

[amir mohamad]

خلوت ز ما گزیدی آیینه خریدی

تا جز تو ک.س نبیند آن چهره های زیبا

خفتن عاشق یکیست بر سر دیبا و خار
چون نتواند کشید دست در آغوش یار

گر دگری را شکیب هست ز دیدار دوست
من نتوانم گرفت بر سر آتش قرار

 

[.F.atima]

خراب از باد پائیز خمارانگیز تهرانم

خمار آن بهار شوخ و شهر آشوب شمرانم

 

[.F.atima]

خوابم آشفت و سر خفته به دامان آمد

خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد

 

[.F.atima]

خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست

به زندگانی من فرصت جوانی نیست