مشاعره مشاعره با حرف " خ "

[پایان]

خداوندا دنیا مارا یار نبود بهر دلما هم دم و غمخوار نبود
چه وصفی کنم از دل خون گریه همه شادند و ما هم دم و غمخوار نبود

 

[Tara Motlagh]

خواهم آمد سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت
پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند
هر کلاغی را کاجی خواهم داد
مار را خواهم گفت : چه شکوهی دارد غوک

آشتی خواهم داد
آشنا خواهم کرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت

 

[پایان]

خنک آنگه که کند حق گنهت طاعت مطلق

خنک آن دم که جنایات عنایات خدا شد

سفر مشکل و دورش بشد و ماند حضورش

ز درون قوت نورش مدد نور سما شد

 

[Tara Motlagh]

خیالِ روشنِ صبحگاهان
تو سپیدی چون شعر
تو قصیده‌های نوری
هم بیت غزلی ناب هستی
صدای تو
آوای دل‌انگیز باران است ،
چشمانت
هوای مطلوب
صبحگاهی‌ست برای نفس کشیدن
سراسر مهری و پراز لطافتی
رایحهء لبخند تو
نستعلیق تمام ادبیات است
تو چکیده‌ایی
از تمام زیبائیها هستی
تو ذوق پنهان عشقی که در رگانم جاری‌ست

 

[پایان]

خوش خبر باش که یارت زسفر می آید

باش آماده که با لعل و گهــــــــر می آید

با همه رنج و ملامت که کشیدی ای دوست

با خبر باش که شادی وظفـــــــــر می آید

 

[Tara Motlagh]

خون بها از تو همین بس که ز خون دل من
دست رنگین و کف پای نگارین داری

 

[پایان]

خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم

به صورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم

 

[Tara Motlagh]

خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست
تاب آن زلف پریشان تو بی چیزی نیست

از لبت شیر روان بود که من می‌گفتم
این شکر گرد نمکدان تو بی چیزی نیست

 

[پایان]

خوش برآ با غصه اي دل کاهل راز

عیش خوش در بوته هجران کنند

 

[amir mohamad]

خط ز رخت سر کشید سرکشی ای گل بس است
وقت نوازش رسید ناز و تغافل بس است

نخل تو شد میوهٔ ریز از تو ندیدم بری
جامه چو گل میدرم صبر و تحمل بس است