- Jul
- 924
- 3,501
- مدالها
- 3
در خیالات خودم درزیر بارانی که نیست
می رسم باتو به خانه ، ازخیابانی که نیست
می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی
چای میریزم برایت توی فنجانی که نیست
باز میخندی ومیپرسی که حالت بهتراست؟
باز میخندم که خیلی..گرچه میدانی که نیست......
......
......
می رسم باتو به خانه ، ازخیابانی که نیست
می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی
چای میریزم برایت توی فنجانی که نیست
باز میخندی ومیپرسی که حالت بهتراست؟
باز میخندم که خیلی..گرچه میدانی که نیست......
......
......