جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

مشاعره مشاعره با حرف " د"

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مشاعره توسط mobina01 با نام مشاعره با حرف \" د\" ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 20,898 بازدید, 687 پاسخ و 10 بار واکنش داشته است
نام دسته مشاعره
نام موضوع مشاعره با حرف \" د\"
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط کیـانـا.T

ill_mah

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jul
1,014
8,152
مدال‌ها
3
دی بنواخت یار من بنده غم رسیده را
داد ز خویش چاشنی جان ستم چشیده را
هوش فزود هوش را حلقه نمود گوش را
جوش نمود نوش را نور فزود دیده را
گفت که ای نزار من خسته و ترسگار من
من نفروشم از کرم بنده خودخریده را
بین که چه داد می‌کند بین چه گشاد می‌کند
یوسف یاد می‌کند عاشق کف بریده را
داشت مرا چو جان خود رفت ز من گمان بد
بر کتفم نهاد او خلعت نورسیده را
عاجز و بی‌کسم مبین اشک چو اطلسم مبین
در تن من کشیده بین اطلس زرکشیده را
هر که بود در این طلب بس عجبست و بوالعجب
مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
در مگشا و کم نما گلشن نورسیده را
 

نیما نصر

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
657
5,016
مدال‌ها
2
دردهای من

جامه نیستند

تا ز تن در آورم

چامه و چکامه نیستند

تا به رشته‌ی سخن درآورم

نعره نیستند

تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است
 

نیما نصر

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
657
5,016
مدال‌ها
2
دشت هایی چه فراخ

کوه هایی چه بلند

در گلستانه چه بوی علفی می آمد؟

من دراین آبادی پی چیزی می گشتم

پی خوابی شاید

پی نوری ، ریگی ، لبخندی

پشت تبریزی ها

غفلت پاکی بود که صدایم می زد

پای نی زاری ماندم باد می آمد گوش دادم

چه کسی با من حرف می زد ؟
 

ill_mah

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jul
1,014
8,152
مدال‌ها
3
دل در کف بیداد تو جز داد ندارد

ای داد که ک.س همچو تو بیداد ندارد

فریادرسی نیست در این ملک وگرنه

ک.س نیست که از دست تو فریاد ندارد

این کشور ویرانه که ایران بودش نام

از ظلم یکی خانه آباد ندارد

دلها همه گردیده خراب از غم و اندوه

جز بوم در این بوم دل شاد ندارد

هر جا گذری صحبت جمعیت و حزب است

حزبی که در این مملکت افراد ندارد

دل در قفس سی*ن*ه تن مرغ اسیریست

کز بند غمت خاطر آزاد ندارد

عشق است که صدپاره نماید جگر کوه

اینگونه هنر تیشه فرهاد ندارد
 

ill_mah

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jul
1,014
8,152
مدال‌ها
3
در چمن چون شاخ گل نازک‌تنی افتاده است
سایه نیلوفری بر سوسنی افتاده است

چون مه روشن که تابد از حریر ابرها

ساق سیمینی برون از دامنی افتاده است

یک جهان دل بین که از گیسوی او آویخته

یک چمن گل بین که در پیراهنی افتاده است

روی گرمی شعله‌ای در جان ما افروخته

خانمان‌سوز آتشی در خرمنی افتاده است

دیگرم بخت رهایی از کمند عشق نیست

کار صید خسته با صیدافکنی افتاده است

نور عشق از رخنهٔ دل بر سرای جان دمید

پرتوی در کلبه‌ام از روزنی افتاده است

چون نسیم اندام او را بوسه‌باران کن رهی

کز هوسناکی چو گل در گلشنی افتاده است
 

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,765
46,793
مدال‌ها
7
در چه کنم‌های بی‌رفتن سفر
صبوری سندباد را از من گرفته‌اند
اما من
گرداب به گرداب
از شوق رسیدن به کرانه موعود
توفان‌های هزار هیولا را طی خواهم کرد
پس زنده باد امید.
 
بالا پایین