جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

مشاعره مشاعره با حرف " ر "

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مشاعره توسط mobina01 با نام مشاعره با حرف \" ر \" ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 7,918 بازدید, 275 پاسخ و 8 بار واکنش داشته است
نام دسته مشاعره
نام موضوع مشاعره با حرف \" ر \"
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط amir mohamad

نیما نصر

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
657
5,016
مدال‌ها
2
رحمت کن اگر شکسته‌ای را
صبر از دل بیقرار برگشت

عذرش بنه ار به زیر سنگی
سر کوفته‌ای چو مار برگشت

زین بحر عمیق جان به در برد
آنکس که هم از کنار برگشت

من ساکن خاک پاک عشقم
نتوانم ازین دیار برگشت

بیچارگیست چارهٔ عشق
دانی چه کنم چو یار برگشت؟

بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
 

ill_mah

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jul
1,014
8,152
مدال‌ها
3
راه کج بود نشد تا به ديارم برسم
فال من خوب نيامد که به يارم برسم

بي‌قراری رسيدن رمق از پایم برد
نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم

شهرياری پر از اندوه ثریا هستم
شايد آخر سر پيری به نگارم برسم

استخوان سوز سياهی زمستان شده‌ام
بلکه نوروز بیاید به بهارم برسم

عشق هر روز دلم را به کناری می‌برد
عشق نگذاشت سرانجام به کارم برسم

مرگ دل‌بستگی آخر دنيای من است
می‌روم شايد روزی به مزارم برسم
 

ill_mah

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jul
1,014
8,152
مدال‌ها
3
روی گرداندی و بر ما یک نگاه انداختی
روی گرداندی و ما را یاد ماه انداختی

روی گرداندم ببینم شب سر بام که‌ای
کی به جز من را به این روز سیاه انداختی

خیل مژگان و کمان ابرو و تیر نگاه…
تا رسیدی لرزه بر قلب سپاه انداختی

شاد و غمگین، مستم و هشیار، آباد و خراب
خوب می‌دانی چه آشوبی به راه انداختی

“با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام”
بعد از این، حالا که ما را در گناه انداختی

آن شب قدری که می گفتند خلوت با تو بود
زاهدان را هم ببین در اشتباه انداختی

خواستم دل پس بگیرم از تو، کمتر یافتم
آه از این سوزن که در انبار کاه انداختی
 
بالا پایین