مشاعره مشاعره با حرف "س "

[amir mohamad]

سوختن، خاشاک را هم‌رنگ آتش می‌کند
هرقدر بیگانه‌ایم از خویش جانان آشناست

هر کجا بی‌خانمانی هست صید زلف اوست
این‌کمند ناز با شام غریبان آشناست

 

[پایان]

سرباز، دل ندارد و بی‌بی خجالتی‌ست
لطفا سفارشی بشود پيش شاهتان

 

[ill_mah]

سال ، نو می شود اسفند اگر بگذارد
این زمستان که نه این گند اگر بگذارد

جان سالم نتوان برد از این گرد و غبار
(ابر و باد و مه ) اسفند اگر بگذارد

بیش از این ها بلدم صبر و تحمل بکنم
هِق هِق کودک دلبند اگر بگذارد

زن این خانه سراپای وجودش عشق ست
زخم این کهنه کمربند اگر بگذارد

من و تو هر دو از این کار رضایت داریم
پشت این میز زد و بند اگر بگذارد

از ترافیک خیابان خبری نیست گلم
بازی چشمک و لبخند اگر بگذارد

 

[پایان]

سحر سمبل دمید و لاله پرزد
شب انبوه خیمه بر کوه و کمر زد

 

[amir mohamad]

سی*ن*ه ام مجمر و عشق آتش و دل جون عود است
این نفس نیست که بر می کشم از دل دود است

دل ندانم ز خدنگ که به خون خفت ولی
اینقدر هست که مژگان تو خون آلود است

 

[پایان]

سیل اشکی که زداغ تو به راه افتاده‌ست
آتشی را که غم افروخته خاموش نکرد

 

[Tara Motlagh]

سال‌ها سخت‌تر از کوه گران بود، ولیک
در سر عشق تو بی‌صبر و سکون شد دل من

 

[پایان]

سالکی گفتا چه داری آرزو گفتم سکوت
معنی صد نکته را در یک سخن پیچیده ام

 

[Serenya]

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گره‌های عقده گشا در گلو شکست

 

[dina.m]

ساقی، تو بده باده ومطرب تو بزن رود
تا می خورم امروز، که وقت طرب ماست

می هست ودرم هست و بت لاله رخان هست
غم نیست وگر هست نصیب دل اعداست