مشاعره مشاعره با حرف "ف"

[leylii]

فریاد مرا گرچه سرانجام شنیدی
ای دوست به داد دل من دیر رسیدی

 

[پایان]

فراق دوست اگر اندک‌ست اندک نیست
درون چشم اگر نیم تای موست بدست

 

[Tara Motlagh]

فاتحه‌ای چو آمدی، بر سر خسته‌ای بخوان
لب بگشا که می‌دهد، لعل لبت به مرده جان

 

[پایان]

فردا که به محشر اندر آید زن و مرد

از بیم حساب رویها گردد زرد

من عشق ترا به کف نهم پیش برم

گویم که حساب من از این باید کرد

 

[amir mohamad]

فدا کردم دل و جان را به پای جان جانانم
ندانستم که جنس مفت ندانند قدر چندانش

 

[پایان]

فراموش کن هرچی داری برو

نذار خیره شم من به جایی برو

فراموش کن اینکه ما با همیم

که فردا رو با هم رقم می زنیم

 

[amir mohamad]

فردا اگر بدون تو باید به سر شود
فرقی نمی کند شب من کی سحر شود

شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست
بگذار عمر بی تو سراپا هدر شود

 

[پایان]

فخر جمله ساقیانی ساغرت در کار باد

چشم تو مخمور باد و جان ما خمار باد

 

[Tara Motlagh]

فتوحِ مملکتِ دل که صد سپاه نکرد
هجومِ نرگسِ مستت به یک نگاه گرفت

 

[پایان]

فریادبزن مگوچه حاصل
از عمرگران مباش غافل

درد دل خود بگوتو باری
ازگفتن آن چه خوف داری

کافیست هر آن حیا که کردی
بس بود نهان هر آ‌ن چه کردی