با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!ناز چشمان تورا شعر کنم در دل شـبنه عاشق است که هر ساعتش نظر به کسی
نه عارف است که هر روز خاطرش جاییست
مرا و یاد تو بگذار و کنج تنهایی
که هر که با تو به خلوت بُوَد نه تنهاییست
نگذار چشمانم به در خشک شودناز چشمان تورا شعر کنم در دل شـب
تا که مهـتاب ننازد به جَالش هر شـب
چشم تو ایه نازل شده ار احساس است
سر به سجاده پر مهر تو دارم در شب
نسیم صبح پنداری ز کوی یار میآیدنگذار چشمانم به در خشک شود
نگذار اشکانم خشک ز سوی آفتاب شود
نیش اشکم به لبخندم لمیدهنسیم صبح پنداری ز کوی یار میآید
به جانها مژده میآرد که آن دلدار میآید
به صد اکرام میباید به استقبال او رفتن
که بوی دوست میآرد ز کوی یار میآید
نی مهر دوست دارم ، نی کین دشمنان رانماندهست مرا در بساط جز آهی
هزار دشمن و یک تیر در کمان دارم
ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک