جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مشاعره مشاعره با حرف " ه "

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مشاعره توسط ! ~ ARYA TOSI ~ ! با نام مشاعره با حرف \" ه \" ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 4,015 بازدید, 199 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته مشاعره
نام موضوع مشاعره با حرف \" ه \"
نویسنده موضوع ! ~ ARYA TOSI ~ !
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ستایش شهریوری
موضوع نویسنده

! ~ ARYA TOSI ~ !

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
May
16
117
مدال‌ها
2
اشعاری که با حرف ه آغاز شدن رو اینجا قرار می‌دیم.

همین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حد جهان بی حد و اندازه شود​
 

DELVAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
4,116
24,752
مدال‌ها
6
هر سر موی تو را با زندگی پیوندهاست؛
با چنین دلبستگی از خود بریدن مشکل است.
 

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,757
46,464
مدال‌ها
7
هر گه بگردانی تو رو آبی ندارد هیچ جو
کی ذره‌ها پیدا شود بی‌شعشعه شمس الضحی

بی باده تو کی فتد در مغز نغزان مستی یی
بی عصمت تو کی رود شیطان بلا حول و لا
 

لِئا.

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
277
4,198
مدال‌ها
2
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تـازه نیفـــزایـد عشــق

قایقی در طلب موج به دریا زد و رفت
باید از مرگ نترسید، اگر بایـــــد عشق

عاقـبت راز دلـــم را به لبــانش گفتـــــــم
شایداین بوسه به نفرت برسدشاید عشق

شمع روشن شد و پروانه به آتش پیوست
می توان سوخت اگر امر بفــــرماید عشق

پیله ی رنج من ابریشــــــــــم پیراهن شد
شمع حق داشت، به پروانه نمی‌آیـد عشق
 

dina.m

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
58
251
مدال‌ها
2
هر دم از عمر می رود نفسی
چون نگه می‌کنم نمانده بسی

ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روز دریابی

خجل آن ک.س که رفت و کار نساخت
کوس رحلت زدند و بار نساخت

خواب نوشین بامداد رحیل
باز دارد پیاده را ز سبیل
 

dina.m

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
58
251
مدال‌ها
2
هر که آمد عمارتی نو ساخت
رفت و منزل به دیگری پرداخت

وآن دگر پخت همچنین هوسی
وین عمارت بسر نبرد کسی

یار ناپایدار دوست مدار
دوستی را نشاید این غدّار

نیک و بد چون همی بباید مرد
خنک آن ک.س که گوی نیکی برد

برگ عیشی به گور خویش فرست
ک.س نیارد ز پس ز پیش فرست

عمر برف است و آفتاب تموز
اندکی ماند و خواجه غرّه هنوز

ای تهی دست رفته در بازار
ترسمت پر نیاوری دستار
 
بالا پایین