مشاعره مشاعره با حرف " و"

[پایان]

واجب کند چو عشق مرا کرد دل خراب
کاندر خرابه دل من آید آفتاب

از پای درفتاده‌ام از شرم این کرم
کان شه دعام گفت همو کرد مستجاب

 

[amir mohamad]

وحشت راه دراز از نظر کوته ماست
رخ ‌متاب ای ‌دل ‌از‌ین ‌ره که خدا همراه ماست
نیست اصلا خبری در سر بازار وجود
ور همانا خبری هست به خلوتگه ماست
جز تو ای عشق‌ اگر ما در دیگر زده‌ایم
جرم بر عقل به هر در زدهٔ گمره ماست

 

[پایان]

وای آن دل که ز عشق تو در آتش نرود

همچو زر خرج شود هیچ به کانی نرسد

 

[amir mohamad]

واله و شیداست دائم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شکّر و بادام دوست

 

[-پریزاد-]

وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون
آتش در‌افکنم به همه رخت و بخت خویش

 

[-پریزاد-]

وفا کنیم ملامت کشیم خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن

 

[-پریزاد-]

وفایی نیست در گل‌ها منال ای بلبل مسکین
کزین گُل‌ها پس از ما هم، فراوان روید از گِل‌ها

 

[پایان]

ورا خواهم دگر یاری نخواهم
چو گل را یافتم خاری نخواهم

تو را گر غیر او یار دگر هست
برو آن جا که من باری نخواهم

 

[-پریزاد-]

وصل است رشته سخنم با جهان راز

زان در سخن نصیبه ام از راز می دهند 3

شهریار

 

[-پریزاد-]

و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی

برافشان تا فرو ریزد هزاران جان ز هر مویت 2


حافظ