مشاعره مشاعره با حرف "پ"

[-پریزاد-]

پند حکیم محض صواب است و عین خیر

فرخنده آن کسی که بسمع رضا شنید

 

[-پریزاد-]

پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

وان راز که در دل بنهفتم به در افتاد

 

[-پریزاد-]

پنج روزی که دریـن مرحله مهلت داری

خوش بیاسای زمانی که زمان اینهمه نیست

 

[-پریزاد-]

پارسایی و سلامت هوسم بود ولی

شیوه‌ای می‌کند آن نرگس فتان که مپرس

 

[Tara Motlagh]

پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم

 

[-پریزاد-]

پند حکیم محض صواب است و عین خیر
فرخنده آن کسی که بسمع رضا شنید

«حافظ»

 

[-پریزاد-]

پرتوِ رویِ تو تا در خلوتم دید آفتاب
می‌رود چون سایه هر دَم، بر در و بامم هنوز

«حافظ»

 

[-پریزاد-]

پیرانه سَرَم عشقِ جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بِنَهفتم به درافتاد

 

[پایان]

پیش چنین جمال جان بخش چون نمیرم

دیوانه چون نگردم زنجیر چون نگیرم

 

[ill_mah]

•{پروانـه هـا در پيـله دنيـا را نـمی فهمند
تـقـويـم هـا روز مبـادا را نـمی فهمند}•

دريا بـرای مـردم صحرا نشيـن دريـاست
ساحـل نشينـان قـدر دريـا را نمی فهمند

°{مثل همـه مـا هـم خيـال زندگـی داريـم
امـا نـمی دانـم چـرا مـا را نـمی فـهمند}°

هـر روز سـيبـی در مسيـر آب می آيـد
ديگـر نيـا اين شـهر معـنا را نمی فهمند

•{اين مردمان مانـند اهـل كوفـه می مانند
انـدازه ی يـك چـاه مـولا را نـمی فـهمند}•

اينجا سه سال پيـش دست دارمـان دادند
اين قوم درد اينجاست اينجا را نمی فهمند

°{فرسنگ ها از قيـل وقـال عاشـقی دورند
هنـد و سمـرقنـد و بـخارا را نمی فهمند}°

چاقـو به دسـت مـردم هشيـار افـتاده
ديـدار يوسـف بـا زليخـا را نمی فهمند

°{از روز اول بـا تـو در پـرواز دانـستـم
پروانه ها در پیله دنیا را نمی فهمند}°