جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

مشاعره مشاعره حرف "ش"

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مشاعره توسط Tara Motlagh با نام مشاعره حرف \"ش\" ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 11,549 بازدید, 446 پاسخ و 8 بار واکنش داشته است
نام دسته مشاعره
نام موضوع مشاعره حرف \"ش\"
نویسنده موضوع Tara Motlagh
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط amir mohamad
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,765
46,793
مدال‌ها
7
شور غم عشقش چنین حیف‌ست پنهان داشتن
در گوش نی رمزی بگو تا برکشد آواز را
 

amir mohamad

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
1,442
4,062
مدال‌ها
2
شد زغمت خانه سودا دلم
در طلبت رفت به هر جا دلم

در طلب زهره رخ ماه رو
مینگرد جانب بالا دلم
 

پایان

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Sep
2,291
14,390
مدال‌ها
2
شهر ما بوی خدا داشت دوباره ای کاش

با ظهورت نفس شهر معطر می‌شد
 

ill_mah

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jul
1,014
8,152
مدال‌ها
3
شاخ چون دست کریمان شد زرافشان از خزان
در زر خالص زمین گردید پنهان از خزان

در درختان همچو نخل طور آتش در گرفت
جامه فانوس شد دیوار بستان از خزان

آب اگر در نوبهاران می چکید از روی باغ
می چکد آتش ز رخسار گلستان از خزان

آفتاب نوبهاران گر به زردی رو نهاد
شد ز هر برگ اختر سعدی فروزان از خزان

گر چه با دست نگارین عقده نتوان باز کرد
صد گره وا شد ز دلهای پریشان از خزان

چون پریزاد ابرها بال و پر رحمت گشود
بوستان شد شهر زرین سلیمان از خزان

از بهاران چند روزی گر چه برگ عیش یافت
شد زمین را پر ز برگ عیش دامان از خزان

خاک مظلم کز ترشرویی چو سیم قلب بود
چون زر خوش سکه شد یک روی خندان از خزان

برگها از بس به رغبت دست افشانی کنند
سرو نزدیک است گردد پایکوبان از خزان

می برد چون پاکبازان دل ز مردم بیشتر
گر چه شد جمعیت بستان پریشان از خزان

وقت بی برگی چو بلبل چون فراموشش کنم؟
من که دیدم از بهاران بیش احسان از خزان

از فنا پروا نباشد مردم بی برگ را
برگ گردد چون چراغ صبح لرزان از خزان

انقلابی در دل آزاد ما چون سرو نیست
باغبان گردید اگر دلسرد بستان از خزان

نیست با سوداییان فصل بهاران سازگار
می شود صائب دماغ من به سامان از خزان
 

پایان

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Sep
2,291
14,390
مدال‌ها
2
شد آه منت بدرقه راه و خطا شد

کز بعد مسافر نفرستند سیاهی
 

ill_mah

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jul
1,014
8,152
مدال‌ها
3
شبیه دستِ گرفتارِ در حنا مانده
میانِ بهمنِ کوچِ تو عشق جا مانده

تو رفته ای و به امیّدِ کشفِ روزنه ای
تمامِ قد ،نگران دست در دعا مانده

برای درک حقایق همیشه کور و کر است
کسی که عشق چشیده ست و مبتلا مانده

دوباره رخت عروسی به تن کشیده زمین
میان کوچه ی برفی دو ردّ پا مانده . . .

دلم به میل خودش رفته تا قدم بزند
دوباره شب شده این خیره سر کجا مانده!؟

گمان کنم که قرار و مدار و خاطره ای
میان برف دل انگیزِ کوچه ها مانده

و باز پای قرارش نشسته یخ زده است
امان ز دستِ دلِ مبتلایِ وا مانده

طبیب آمد ودید و سپس جوابش کرد
دلی که بعد تو بی رحم، در کما مانده
 

پایان

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Sep
2,291
14,390
مدال‌ها
2
شاد باش ای دل که شادی مرهم تنهایی است
گر بخندی گو دری در راه این آزادی است
 
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,765
46,793
مدال‌ها
7
شب محو انتظار تو بودم ، دمید صبح
گشتم به یاد روی تو ، قربان آفتاب!
 

پایان

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Sep
2,291
14,390
مدال‌ها
2
شب است و هجمه ى درد و مسكنهاى بى تاثير
من و بى خوابى و تا صبح در گير خود آزارى
 
بالا پایین