جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده مغزنِشین | حمیم کاربر انجمن رمان‌بوک

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط ثنـٰاء با نام مغزنِشین | حمیم کاربر انجمن رمان‌بوک ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 917 بازدید, 22 پاسخ و 12 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع مغزنِشین | حمیم کاربر انجمن رمان‌بوک
نویسنده موضوع ثنـٰاء
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ثنـٰاء
موضوع نویسنده

ثنـٰاء

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
1,482
13,730
مدال‌ها
3
قدمِ هفتم

خویشتن، هرچه می‌گُذرد، اِنصاف و منصفت را بر گُنجشک می‌سِپارم وز وی، درسِ اخلاق می‌آموزم. چغوکی که هرگاه بوی قدم‌های یک انسان را می‌بیند، بال‌ها گشوده، وز آن مکان می‌گریزد. آری، بایست ز انسان‌ها وز آن ناگوارتر، ز سایه‌های آن‌‌ها گریخت... .

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ثنـٰاء

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
1,482
13,730
مدال‌ها
3
قدمِ هشتم

نومیدی را در دل‌هایمان کاشتند و گریختند! همانند لمحه‌ای که رمقِ دوختنِ چشم‌ها، بر دمیدن هور و پرتوهایش را داریم، اما؛ شاهدِ پرسه‌ی آن و سپس شامگاهی شدیم که امیدهایمان را همراه خود به گورستان کشاند... .

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ثنـٰاء

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
1,482
13,730
مدال‌ها
3
قدمِ نهم

گاه در خلوتِ خود، با حالتی چندان نامساعد و با حامی‌بودنِ لب‌های ترک خورده‌ام، نجوا می‌کنم:
- پس‌مانده‌ی عهد و پیمان‌های حبیبانه‌ات، میثاقِ راستینی مبود؛ چه بهتر می‌شد تو نیز از فرط این هجر و دوری، مویان می‌شدی و بر دلِ خزان‌مانندات، بهاری را تحفه می‌‌دادی... .

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ثنـٰاء

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
1,482
13,730
مدال‌ها
3
قدمِ دهم

برخی از ما، مونسی را داشتیم که در مرزها و کرانه‌های کورسور و مغموم قلب‌مان، نگهبانی می‌داد و هم‌چو سدّی راسخ و محکم، حزن‌های پرسه‌زن اطراف‌مان را پس می‌زد که مبادا دگر ماهیچه‌های گونه‌هایمان، حتی برای یک تبسم کوچک، خشک شود. لِیک، همان نگهبانِ مهر وَرز، به آن کَس تبدیل گشته است که خود، تیرباران کردن بیابان‌ها و صحرای دل‌مان را بر دوش می‌کشاند... .

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ثنـٰاء

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
1,482
13,730
مدال‌ها
3
قدمِ یازدهم

شدنی‌ترین سانحه‌ی ملال‌آور و غم‌ناک یک انسان، می‌تواند همان لمحه‌ای باشد که تو، انگشتان دست یارت را، در دست خود غل و زنجیر کرده‌ای؛ لیک در آن مه‌آلودِ کورسور، چشمان‌ات قادر به دیدن دست دیگر یارت که در حال کشیده شدن توسط فرد دیگری‌ست، نیست. نمی‌فهمی که صدایِ بی‌صدای یارت، فغان می‌کشند که تو دگر چند نسخه شده‌ای وز پرتگاه ژرف چشمان‌اش، سقوط کرده‌ای؛ و شاید خودت را تحمیل به نفهم بودن کرده‌ای و نمی‌خواهی این پیش‌آمد حزین را بقبولانی؟

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ثنـٰاء

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
1,482
13,730
مدال‌ها
3
قدمِ دوازدهم

در خراب‌ شده‌های سکوت‌مان، جز دست و پا زدن مگر راه و ممری مانده است؟ من، تو و توهای دیگر، در این سکوتِ طنین‌وار و آهنگین، که ترکیبی از فغان‌ها و مویه‌هاست، می‌نالیم که دست یاری‌گری دست‌هایمان را گیرد و شاید تواند خویشتن را از منجلاب داغ و رنج بیرون کشد. دریغ از این‌که همان دستِ یار، طناب کمک را پاره می‌کند... .

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ثنـٰاء

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
1,482
13,730
مدال‌ها
3
قدمِ سیزدهم

تا جایی پیش رفته‌ایم که دگر هیچ سانحه‌ای، تبسم را بر لب‌های قفل‌شده‌یمان میهمان نمی‌کند و گویا ما نیز هم‌چو کسی که قبل از مرگ‌اش، خواسته‌هایش را و میثاق‌هایش را با انسان‌های اطرافش، در وصیت‌نامه می‌نویسد؛ وصیت کرده‌ایم که بی‌حوصله‌ایم و دور از نفوس، پس هیچ میهمانی پذیرفته نمی‌شود! حتی شما لبخندِ عزیز... .

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ثنـٰاء

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
1,482
13,730
مدال‌ها
3
قدمِ چهاردهم

شده است که گوشه‌ای مچاله شویم و بر ناممکن‌ها فکر دوزیم؛ گویی در میان غیرممکن‌ها محاصره‌مان کرده‌اند و عذاب و کربت و کدورت را قاشق‌قاشق بر حلق‌مان می‌ریزند. گیتی، چه بسیار زیبا‌تر می‌شد، اگر تک‌تک ناممکن‌ها، ممکن می‌شد و دل‌هایمان را پر از عقده‌های تحمیلی نمی‌کرد. عقده که می‌گویم، تو بسیارها چیز معنایش کن، مثلا یک تبسم کوچک در قعر تاریکی!


***
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ثنـٰاء

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
1,482
13,730
مدال‌ها
3
قدمِوپانزدهم

ایزد را می‌ستاییم و التماس‌گونه، تمنا و استدعا می‌کشیم تا دریچه‌های قلب خزان‌ دیده‌یمان، رخ‌ساری ز سیلان و جریان خون را بر دیده نبیند و چَشم‌های زله و فگار و وامانده‌یمان را برای دیدن فزع‌ها و مویه‌های بی‌طَنین، محو سازد. مگر من و من‌ها، تاب‌مان در چه حد راسخ است و بردبار؟ دست‌هایمان هم‌چو پیرزنی سال‌خورده و زال، پوست انداخته است و با این سنِ کم، سال‌ها مرده‌ایم و خواهیم مرد... .

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ثنـٰاء

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
1,482
13,730
مدال‌ها
3
قدمِ شانزدهم

سوگند بر همان زلف پریشان، دگر دل و شانه‌های افتاده‌‌ام، تاب این‌ همه درد و بیداری را نمی‌کشاند. ای دل شهروای خویش! تو را دگر وقتِ بن‌بست شدن است. بایست قیدِ خواسته‌ها و عاطفه‌ها زنم تا شاید مقصدی یابم. بایست کوچ کنم سوی مخروبه‌ای به نام مغز! آری... باید مغزنشین شَوَم!


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین