جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار مهدی اخوان ثالث

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام مهدی اخوان ثالث ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,746 بازدید, 170 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع مهدی اخوان ثالث
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
هستیِ آدم خاکی چه بُود؟ نقش بر آب
بی‌قرار آتش رقصان چه کند بر دَم باد؟
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
شب افتاده ست
و در تالاب من
دیرى ست
كه در خوابند آن نیلوفر آبی
و ماهی‌ها ،
پرستوها ٬
بیا "امشب"
كه بس تاریک و تنهایم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
ای خوش آن عشق و محبت که به اظهار رسد
مرغ خوشبخت شود،چون‌که به گلزار رسد

چشم بر روی جهان دگری بگشاید
شاخه،درباغ اگر برسر دیوار رسد

ای خوش آن دست که دامان عزیزان گیرد
کار دیدار،به اصرار و به انکار رسد

اشک افشاندن و زانو زدن اندر بر یار
قصه‌ای باشد و پیوسته به تکرار رسد

لب به لبخند گشاید ملک اندر ملکوت
چون‌که پیغام ، ازین یار به آن یار رسد

جشن گیرند به شادی همه مرغان بهشت
بوی گلزار، چو بر مرغ گرفتار رسد

درد عشق ، آه اگر آینه از شرم کند
تاج‌ها بردل بیچاره‌ی بیمار رسد

باد پرخون ، جگر شرم که عمری نگذاشت
که مرا عشق جگر خوار به اقرار رسد

دیگر،این معجزه می‌خواهد و بسیارکم است
درد پنهان به مداوای پرستار رسد

سهم ما،عشق به دل خون شده‌ای بود که سهم
چون که بی قاعده باشد کم و بسیار رسد

داد و فریادم ازین تود‌ه‌ی دوار گذشت
تا به گوش فلک و ثابت و سیار رسد

بشنوید ای در و دیوار، که جانان نه شنید
آنچه امروز به گوش در و دیوار رسد

شاید«امید»نهان باشد از انظار جهان
این ورق سوخته روزی که به انظار رسد
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند

دلم تنگ است
بیا ای روشن ! ای روشن‌تر از لبخند !

شبم را روز کن در زیر تن پوش سیاهی‌ها
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
دیگر اکنون دیری و دوری‌ست
کاین پریشان‌مرد،
این پریشانِ پریشانگرد،
در پس زانوی حیرت‌مانده، خاموش است.
سخت بیزار از دل و دست و زبان بودن،
جمله‌تن، چون درِّ دریا، چشم
پای تا سر، چون‌صدف، گوش است‌.

لیک در ژرفای‌خاموشی،
ناگهان بی‌اختیار از خویش می‌پرسد:
کآن چه‌حالی بود؟
آنچه می‌دیدیم و می‌دیدند
بود خوابی، یا خیالی بود؟

خامش، ای آوازخوان! خامش،
در کدامین پرده می‌گویی؟
وز کدامین شور یا بیداد؟
با کدامین دلنشین گلبانگ، می‌خواهی
این شکسته‌خاطرِپژمرده را از غم کنی آزاد؟
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
آه !
بس کنم دیگر ،
خالیِ هر لحظه را سرشار باید کرد از هستی
زنده باید زیست در آنات میرنده،
با خلوصِ ناب تر مستی .

چیست جز این ؟
نیست جز این راه .
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
من اینجا بَس دلم تنگ است،
و هر سازی که می‌بینم بَدآهنگ است.

بیا رَه‌توشه برداریم،
قدم در راه بی‌برگشت بگذاریم؛

ببینیم آسمان هرکجا آیا همین رنگ است؟
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
در گذرگاه زمان
خیمه شب بازے دهر
با همه تلخے و شیرینی
خود مے گذرد

عشق ها مے میرند
رنگ ها رنگ دگر مے گیرند

و فقط خاطره هاست
ڪه چه شیرین و چه تلخ....

دست ناخورده به
جا مے مانند ......
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
پس چرا باران نمی‌آید ؟
سرآمد روزها با تشنگی،
بر مردم صحرا...
گروه تشنگان در پچ پچ افتادند:
" آیا این همان ابر است کاندر پی هزاران روشنی دارد ؟"

و آن پیر دروگر گفت با لبخند زهرآگین :
فضا را تیره می‌دارد ، ولی هرگز نمی‌بارد!!!!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
شبان آهسته می‌گِریَم که شاید کم شود دردم
تحمل می‌رود اما شب غم سر نمی‌آید

چه سود از شرح این دیوانگی‌ها بی‌قراری‌ها
تو مَه، بی‌مهری و حرف مَنَت باور نمی‌آید

ز دست و پای دل بر گیر این زنجیر جور، ای یار
که این دیوانه گر عاقل شود دیگر نمی‌آید
 
بالا پایین