جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

در حال تایپ [ناسازنما] اثر «کیانا مقدم کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط kiana moghaddam با نام [ناسازنما] اثر «کیانا مقدم کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 3,572 بازدید, 73 پاسخ و 25 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [ناسازنما] اثر «کیانا مقدم کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع kiana moghaddam
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط kiana moghaddam

تا الان به نظرتون روند، موضوع و سیر رمان چطور بوده؟

  • موضوع خیلی کلیشه‌ای، روندخیلی کند، و سیر رمان جذاب نیست.

  • موضوع جذاب، روندمعمولی و سیر رمان جذاب است.

  • موضوع نه خیلی کند، نه خیلی جذاب است، روند خیلی سریع و سیر رمان جذاب است

  • همه چیز رمان تقریبا معمولی است

  • https://forumroman.com/threads/%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%86%D9%85%D8%A7-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.
موضوع نویسنده

kiana moghaddam

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jul
77
760
مدال‌ها
2
- نه! خیلی ممنون که انقدر کامل و دقیق خودتون رو معرفی کردین! خیلی از آشنایی باهاتون خوشوقتم!
نفر بعدی دختر لباس آبی بود بود که خودش رو معرفی کرد:
- رومینا⁵ هستم. دختر فرمانده سیتا و ژنرال سامان از گروه سلطنتی_نظامی فیروزه و از سرزمین خواب و رؤیا در خدمت شما هستم. نمی‌دونم دیگه باید چی بگم، ولی می‌تونم بگم که امیدوارم بتونم به بهترین شکل در خدمتتون باشم و با صداقت و راستی بهتون خدمت کنم.
صداقت و راستی! خوب می‌دونست رو چی باید اهرم فشار من قرار بده. فکر کنم امشب یکم تند رفتم! برای همین تو دیدار اول همه ازم ترسیدن یا من رو به چشم یک هیولا و یا یک بانوی بی‌منطق و بد اخلاق می‌بینن! هرچند اون‌ها از این شش ماه که من اینجا بودم چیزی نمی‌دونن تا بفهمن من چقدر دروغ شنیدم، چقدر تحقیر شدم، حالا جدی شدم؟ ولش کن مهم نیست یکم پیاز داغ اضافه‌است دیگه! چقدر دست‌به‌سرم کردن و بهم جواب درست حسابی ندادن، چقدر باهام مثل یک زندانی رفتار کردن و چقدر توسط خودشون به جونم سوء قصد شد. در جواب رومینا گفتم:
- از آشنایی باهاتون خوشوقتم! امیدوارم همین‌طور باشه و باقی بمونه!
نفر بعدی دختر لباس رنگین کمونی بود:
- درود بانوی من! من رینا⁵ هستیم از سرزمین رنگین‌کمان و فرمانده گروه نظامی اوپال هستم در خدمت شما.
اوه اوه چه مقام‌های بالایی برای محافظت از من انتخاب شدن؟ اینا که دخترن اینن؛ پسرا قراره چی بشن؟ حتما شاهزاده و فرمانده‌ان خودشون!
اولین پسری که خودش رو معرفی کرد پسری سرخ مو بود:
- درود بانوی من! اسم من آترین⁶ هستش و از سرزمین آتش هستم. من جانشین و ولیعهد سرزمین آتش هستم و فرمانده ارتش عقیق سرخ. امیدوارم شما هم به زودی فرماندهی ارتش بزرگ و قوی سفید بالان از سرزمین مخفی رو به دست بگیرین و امنیت هفت سرزمین رو تضمین کنین.
خب مشکل جدید! این ارتش دیگه چیه؟ از کجا اومد؟ بپرسم؟ نه! قول دادم تا آخر امشب اگه جواب سؤالاتم رو نگرفتم بعد بپرسم و بیچاره‌شون کنم!
- منم از آشنایی با شما خوشوقتم! امیدوارم زودتر از این سرزمین برم بیرون و برگردم به سرزمین خودم؛ شاید هم از خواب بیدار شم و یک نفس عمیق بکشم و بگم آخيش! تموم شد!
درسته خودم آرزوم بود که وارد یک سرزمین جادویی بشم اما نه اینجوری و انقدر با دردسر! ولش کن این چیزارو حالا بعداً بهشون می‌رسیم. نفر بعدی پسر مو مشکی بود که خودش رو معرفی کرد:
- سلام من آتیلا هستم⁷ فرمانده سپاه سیاه بالان سرزمین تاریکی و از گروه تورمالین سیاه. از آشنایی با بانوی قدرتمندی مثل شما خوشحالم و خیلی به خودم می‌بالم که افتخار همراهی و محافظت از شما رو دارم.
 
موضوع نویسنده

kiana moghaddam

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jul
77
760
مدال‌ها
2
الهی ذهن این‌ها رو هم شست و شو دادن! شایدم اینا دقیقاً می‌دونن قراره چه بلایی سر من بیاد و اینجوری دارن ازم خاطره می‌سازن تا حدأقل تو ذهن آیندگان باقی بمونم! دوست ندارم خیلی بد بهش فکر کنم؛ آخه من هنوز نمی‌دونم چی در انتظارمه ولی خب نمی‌تونم مثبت هم بهش نگاه کنم. سعی می‌کنم تا آخر امشب دیوونه نشم و جواب سؤالاتم روهم یک‌جوری پیدا کنم.
- منم از آشنایی با شما خوشوقتم! امیدوارم همه‌چیز به خوبی و خوشی تموم بشه و نیازی به دردسر زیاد نباشه.
نفر آخر هم پسر سرزمین اشک بود که خودش رو معرفی می‌کرد:
- درود بانوی من اسم من تای‌نور⁸ هستش از سرزمین اشک هستم و از گروه اسپینل خاکستری. بنده فرمانده سه نیروی ارتش اسپینل خاکستری سرزمین اشک هستم‌. امیدوارم بتونم درحد توانم بهتون کمک کنم به جواب سؤالاتتون برسید.
- منم از آشنایی باهاتون خوشوقتم و امیدوارم در کنار هم یک تیم قوی رو تشکیل بدیم و بتونیم به این ماجراها پایان بدیم.
_________________________
¹.یاسمن:اسم یاسمن یک اسم دخترانه با ریشه فارسی است که به معنای "گل یاسمن" یا "درختچه زینتی با گل‌های معطر" است. این نام به گل‌های خوشبو و زیبا با رنگ‌های سفید، زرد یا قرمز اشاره دارد.
². سپنتا:معنی اسم سپنتا در زبان فارسی و دین زرتشتی "پاک" و "مقدس" است. این واژه همچنین به معنای "افزایش" و "نیروی زندگی" نیز به کار رفته است. در دین زرتشتی، سپنتا به عنوان یکی از صفات ایزدی و نشانه ای از خوبی و نور در برابر اهریمن (شر و تاریکی) در نظر گرفته می شود.
³. سپیده:معنی اسم سپیده، روشنایی کم رنگ آسمان در افق مشرق قبل از طلوع آفتاب، یا سحرگاه است. این نام همچنین به معنای سفیدی و روشنی صبح نیز به کار می‌رود. سپیده یک نام دخترانه با ریشه فارسی است و در ایران و سایر کشورهای فارسی زبان بسیار محبوب است.
⁴.رومینا:معنی اسم رومینا در فارسی "پاک و پاکیزه" یا "صیقلی و جلا داده شده" است. این اسم ریشه در زبان فارسی و آشوری دارد و به معنای طهارت، روشنی و زیبایی درونی و بیرونی است. همچنین در زبان اسپانیایی به معنای "گل سرخ" و در زبان ایتالیایی به معنای "منسوب به روم" است. در کل، رومینا نامی است که با مفاهیمی چون پاکی، زیبایی و روشنایی همراه است.
⁵. رینا:در فارسی به معنای همانند بعنوان مثال مه رینا یعنی همانند ماه در انگلیسی و اسپانیایی نامی زنانه و پرکاربرد می باشد به معنای ملکه. این نام در سنسکریت رِنا renā (آتشین، از تبار گرما) و نیز نام یک زن می باشد.
⁶.آرتین: معنی اسم آرتین در فارسی، پاک و مقدس، عاقل و زیرک است. همچنین این نام به عنوان نام یکی از شخصیت‌های شاهنامه، پهلوان نامدار ایرانی و هفتمین پادشاه ماد نیز شناخته می‌شود.
⁷.آتیلا: اسم "آتیلا" یک اسم پسرانه با ریشه ترکی است که به معنی "شجاع" و "نامدار" است. این اسم همچنین با نام پادشاه هون‌ها، که به روم شرقی حمله کرد، نیز مرتبط است.
⁸.تای‌نور:معنی اسم "تای نور" در زبان ترکی، "مانند نور" یا "مثل نور" است. این نام یک نام پسرانه است که از دو بخش "تای" (به معنی مانند) و "نور" تشکیل شده است.
بنابراین، اسم "تای نور" به معنای کسی یا چیزی است که مانند نور درخشنده و روشن است.
 
موضوع نویسنده

kiana moghaddam

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jul
77
760
مدال‌ها
2
- خب دیگه این بحث رو تموم کنین بریم پایین و به مهمونی به پیوندیم. من می‌خوام جواب سؤالاتم رو هرچه زودتر بگیرم واقعاً دیگه تحمل انقدر دروغ رو ندارم! اما یه لحظه!... دو نفرتون هنوز خودتون رو معرفی نکردین! آرشاویز و آروشا! شاید اسماتون هم این نیست؟
اول آرشاویز اومد جلو و زانو زد و با صدای متأسفی رو به من گرد و گفت:
- بانوی من اسم من آرشاویز هستش از قبیله الف‌های سرزمین آمیتیست. ما زمانی از الف‌های سرزمین یشم سبز بودیم که بنا به جنگی که میان قبایل ما رخ داد یک گروه از ما که به الف‌های سبز معروف بودیم به اینجا اومدیم و ملکه آمیتیست بزرگ ابتدا به عنوان گروگان و بعدها به عنوان مردمان این سرزمین ما رو پذیرفت و ما به مردم این سرزمین ملحق شدیم و الان هم که در اختیار و در خدمت شما هستیم.
نفر آخر هم آروشا بود که جلو اومد و زانو زد. با لحن غمگین و متأسفی به من گفت:
- می‌دونم که به خاطر این رفتار و دروغ‌هام ممکنه دیگه بهم اعتماد نداشته باشین و دیگه حتی حاضر نباشین من رو پیش خودتون نگه دارین اما خواهش می‌کنم یک فرصت دیگه بهم بدین! خواهش می‌کنم! مطمئنم وقتی حقیقت رو بفهمین با خودتون می‌گین ای‌کاش خودم هم حقیقت رو نمی‌فهمیدم.
مگه چاره‌ی دیگه‌ای هم داشتم؟ باید حداقل چند نفر رو درکنار خودم داشته باشم تا تو این دنیای ناشناخته‌ها بتونم از خودم مراقب کنم و بتونم زنده بمونم. لبخندی زدم و خم شدم و بازوهای آروشا رو گرفتم و از جاش بلندش کردم و بهش گفتم:
- چرا باید تورو کنار خودم نگه ندارم؟ تنها کسی که سعی کرد بهم حقیقت رو بگه و واقعاً بهم کمک کرد و پشتم بود تو بودی. هرچند مخفی کاری‌های زیادی کردی اما خوب قابل چشم پوشی هستن‌.
تعجب و شادی رو تو چهره تک‌تکشون می‌تونستم ببینم و فکر کنم این نشونه خوبی باشه و اینجوری ممکنه بهم وفادار بمونن و با دل و جون بیشتر بهم خدمت کنن. می‌دونم خیلی بدجنسم ولی خب آدم همیشه باید با رفتاراش سود خودش رو هم بسنجه اونم وقتی وارد جامعه‌ای شده که همه به فکر سود و منفعت خودشونن.
 
موضوع نویسنده

kiana moghaddam

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jul
77
760
مدال‌ها
2
همه هاج‌وواج به اطراف نگاه می‌کردن که یهو همشون دورم به حالت دایره‌ای استادن و حالت دفاعی گرفتن. منم متوجه حضور یک انرژی خاص و به شدت تاریک و بد تو تاق شدم و حاله دفاعیم رو که تازه روشن کردنش رو یاد گرفته بودم، روشن کردم. برق نوری رو تو توی لوستر اتاق دیدم که به سمت تای‌نور جهت می‌گرفت؛ به عقب هلش دادم، چون انتظارش رو نداشت محکم به زمین خورد. همین موقع شمشیرم که نمی‌دونم از کجا پیداش شد، به شمشیر این مرد نا مرئی برخورد کرد و همه تعجب کردن که تونستم ببینمش. می‌خواستن از حالت دفاعی خارج بشن که با داد گفتم:
- تکون نخورین! فقط همین یکی نیست حداقل ۵ تا دیگه از اینا هستن! وارد حالت بتا¹ بشین! سریع باشین! حالت محافظتی رو هم روشن کنین. در عرض چند ثانیه اون چند نفر دیگه هم شناسایی شدن و وقتی دیدن که پنهان شدن کاری رو درست نمیکنه ظاهر شدن ولی بیشتر شبیه یک‌سری دود خاکستری بودن شکل انسان گرفته بود و شنل‌های توسی نیز به تن داشتن که چیزی از چهره و جنسیت اون‌ها نشون نمی‌داد. خیلی نمایشی مبارزه می‌کردن و انگار بیشتر قصدشون سرگرم کردن ما برای نرسیدن به چیزی یا جایی بود تا آسیب زدن به من. حسابی عصبانی شده بودم. نمیدونم چه تغییری کردم که یک لحظه همه خشک‌خشکشون زد و تعجب کردن. وقتی به سمت یکی از دودها حرکت کردم انقدر سریع اینکار رو کردم که فرصت نکرد از حالت جسمانی خارج بشه و به دام من افتاد. بعد از
______________________________________¹ حالت بتا:امواج بتا (Beta Waves)این امواج با حالت‌های هوشیاری، تمرکز و فعالیت‌های ذهنی مانند حل مسائل و تصمیم‌گیری مرتبط هستند. در این وضعیت، مغز به طور فعال اطلاعات را پردازش می‌کند و فرد در حالت هوشیاری کامل قرار دارد. امواج بتا معمولاً در طول روز، زمانی که فرد مشغول کارهای روزمره و نیازمند تمرکز است، بیشتر مشاهده می‌شوند
اینکه گرفتمش به همه گفتم:
- خوب گوش کنین نمی‌دونم برای چی و چرا دارین مارو معتل می‌کنین ولی اینو بدونین که این کارتون جزای بزرگی داره. پس تا فرمانده‌تون رو از روی زمین محو نکردم و تبدیل به خاکسترش نکردم حرف بزنین! شما کی هستین؟ اینجا چیکار میکنین؟ چرا داری مارو معتل می‌کنین؟
بعد از تموم شدن حرفم سکوت بزرگی توی سالن ایجاد شد و انگار درست گفته بودم و اون مرد واقعا فرمانده بود. برای اینکه تهدیدم واقعی تر بشه، شمشیرم رو گذاشتم رو گلوی فرمانده‌شون و بلند تا سه شمردم:
۱... اگه به سه برسه تضمین نمی‌دم فرماند‌تون زنده بمونه! ۲... به نظرم تصمیم‌تون رو سریع بگیرین! وقتشه که بگم ۳!
سه رو که گفتم شمشیر رو بالا آوردم و میخواستم مستقیم وارد قلب فرمانده کنم که یکی باصدای عجیبی داد زد:
- خیلی خب باشه، میگم! انتظار نداشتم بعد اینکه گفتی سه و تا اون موقع جواب نشنیدی بکشیش ولی انگار اشتباه می‌کردم بانوی ناسازنما! خیلی جدی تر از این حرف‌هایی. بهت می‌گم؛ فقط نکشش.
صدای خیلی عجیبی داشت. انگار از ته چاه در میومد‌ و معلوم نبود صدای زنه یا مرد. ولی خب مهم این بود که ببینم اینا کین و چرا اینجان.
- ما ارتش سیاه هستیم ارتش سرزمین سیاهی! پادشاه ما همونطور که میدونی ارباب تاریکی هستش. ما مأموریت داریم جلوی اینکه تو به اون جشن برسی رو بگیریم. حتماً الان داری با خودت می‌پرسی اگه برسی یا نرسی چه فرقی به حال ارباب داره رسیدن یا نرسیدن تو، برای ارباب هیچی ولی برای شماها امید واهی برای پیروزی دربرابر ارباب میشه که الکیه و درست نیستش. الان ما هم مأموریت داشتیم که هم شمارو بدزدیم هم جلوی برگزاری این جشن مسخره رو بگیریم که شکست خوردیم و الان هم ما میریم بعد از اینکه خیالتون راحت شد ما رفتیم فرماندمون رو هم آزاد کنین و بزارین به سرزمین خودش برگرده.
 
بالا پایین