مجموعه اشعار ناصر خسرو

[ویتامین]

دل چه کند؟ گویدم همی ز هوا
سخت نگه دار مردوار مرا

عقل همی گویدم «موکل کرد
بر تن و بر جانت کردگار مرا

 

[ویتامین]

نیست ز بهر تو با سپاه هوا
کار مگر حرب و کارزار مرا»

سر ز کمند خرد چگونه کشم؟
فضل خرد داد بر حمار مرا

 

[ویتامین]

دیو همی بست بر قطار سرم
عقل برون کرد از آن قطار مرا

گرنه خرد بسندی مهارم ازو
دیو کشان کرده بد مهار مرا

 

[ویتامین]

غار جهان گرچه تنگ و تار شده‌است
عقل بسنده است یار غار مرا

هیچ مکن ای پسر ز دهر گله
زانکه ز وی شکر هست هزار مرا

 

[ویتامین]

هست بدو گشتم و، زبان و سخن
هر دو بدو گشت پیشکار مرا

دهر همی گویدت که «بر سفرم
تنگ مکش سخت در کنار مرا»

 

[ویتامین]

دهر چه چیز است؟ عمر سوی خرد
کرد به جز عمر نامدار مرا؟

عمر شد، آن مایه بود و، دانش دین
ماند ازو سود یادگار مرا

 

[ویتامین]

راهبری بود سوی عمر ابد
این عدوی عمر مستعار مرا

این عدوی عمر بود رهبر تا
سوی خرد داد ره‌گذار مرا

 

[ویتامین]

سنگ سیه بودم از قیاس و خرد
کرد چنین در شاهوار مرا

خار خلان بودم از مثال و، خرد
سرو سهی کرد و بختیار مرا

 

[ویتامین]

دل ز خرد گشت پر ز نور مرا
سر ز خرد گشت بی‌خمار مرا

پیش‌روم عقل بود تا به جهان
کرد به حکمت چنین مشار مرا

 

[ویتامین]

بر سر من تاج دین نهاد خرد
دین هنری کرد و بردبار مرا

از خطر آتش و عذاب ابد
دین و خرد کرد در حصار مرا