جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

دلنوشته {نقاهتِ بی‌سوگ} اثر •سونیا ریپِر کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط نهـنگـ با نام {نقاهتِ بی‌سوگ} اثر •سونیا ریپِر کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,837 بازدید, 33 پاسخ و 20 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {نقاهتِ بی‌سوگ} اثر •سونیا ریپِر کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع نهـنگـ
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط نهـنگـ
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,725
33,076
مدال‌ها
10
تو را در لحظه‌ها گم کردم؛ در ثانیه‌هایی که بی‌تو کش آمدند و در دقیقه‌هایی که مثلِ زنجیر، به هم بسته بودند.
تو را در زمان‌هایی دیدم که هیچ‌گاه اتفاق نیفتادند، مثلِ بوسه‌ای که در خیال ماند و آغوشی که هرگز به واقعیت نرسید.
تو را در لحظه‌هایی دفن کردم، که از شدتِ نبودنت، بی‌زمان شدند.
تو رفتی و من در لحظه‌هایی ماندم که هرگز از تو عبور نکردند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,725
33,076
مدال‌ها
10
تو را در رنگ‌ها گم کردم؛ در سیاهیِ شب‌هایی که بی‌تو بی‌انتها شدند و در سفیدیِ صبح‌هایی که بی‌تو کور بودند.
تو را در خاکستریِ خاطره‌ها دیدم، که نه روشن بودند، نه تاریک؛ فقط تو بودند.
تو را در رنگِ صدایم دفن کردم، وقتی دیگر هیچ واژه‌ای رنگِ تو را نداشت.
تو را در رنگِ اشک‌هایم دیدم، که بی‌رنگ بودند، اما از تو لبریز.
تو رفتی و رنگ‌ها، بی‌تو بی‌هویت شدند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,725
33,076
مدال‌ها
10
تو را در فصلِ نبودن گم کردم؛ فصلی که نه بهار بود، نه پاییز، فقط بویِ تو را داشت، بدونِ حضورت.
تو را در اقلیمِ دلتنگی دیدم، جایی که باران، از چشم‌ها می‌بارید و آفتاب، فقط خاطره‌ای از گرمایِ تو بود.
تو را در فصل‌هایی دفن کردم، که هرگز در تقویم نبودند، اما در دلِ من، سال‌ها ادامه داشتند.
تو رفتی، و فصل‌ها، بی‌تو بی‌معنا شدند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,725
33,076
مدال‌ها
10
تو را در مرگ‌ها گم کردم؛ در مرگی که بی‌جسد بود،
اما هر روز در من اتفاق می‌افتاد.
تو را در سوگی دیدم که هیچ‌ک.س باورش نکرد، چون جنازه‌ای نبود، فقط خاطره‌ای بود که نفس نمی‌کشید.
تو را در عزاداریِ بی‌لباس دفن کردم، در ماتمی که نه سیاه بود، نه رسمی، فقط درونِ من، بی‌صدا می‌گریست.
تو رفتی و من هر روز، بی‌تو می‌میرم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,725
33,076
مدال‌ها
10
تو را در تنهایی گم کردم؛ در اتاقی که دیوارهایش صدایِ تو را حفظ کرده بودند و در پنجره‌ای که هرگز به آمدنت باز نشد.
تو را در سکوتِ تلفنی دیدم، که هرگز زنگ نخورد، اما من هر شب منتظرش بودم.
تو را در تنهاییِ بی‌پایان دفن کردم، در لحظه‌هایی که هیچ‌ک.س نبود، جز خاطره‌ای که مثلِ سایه، همیشه یک قدم عقب‌تر از من راه می‌رفت.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,725
33,076
مدال‌ها
10
تو را در نوشتن گم کردم؛ در متنی که با تو آغاز شد، اما هرگز به پایان نرسید.
تو را در جمله‌هایی دیدم که از درد لبریز بودند و در واژه‌هایی که از نبودنت تغذیه می‌کردند.
تو را در نقطه‌گذاری‌هایی دفن کردم، که هر مکثشان، گریه‌ای بی‌صدا بود.
تو را در نوشتن گم کردم و نوشتن، تنها راهِ زنده ماندنِ من شد.
تو رفتی، اما من هنوز در واژه‌هایت زندگی می‌کنم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,725
33,076
مدال‌ها
10
تو را در نگاه‌ها گم کردم؛ در چشمانی که شبیه تو بودند، اما هیچ‌کدام، آن زلِ بی‌رحمانه‌ی تو را نداشتند.
تو را در نگاه‌هایی دیدم که از کنارم گذشتند، بی‌آن‌که بایستند، بی‌آن‌که بپرسند.
تو را در چشم‌هایی دفن کردم، که هر بار، خاطره‌ی تو را زنده می‌کردند.
تو را در نگاهِ خودم گم کردم، وقتی دیگر جرئتِ دیدن نداشتم.
تو رفتی و نگاه‌ها، بی‌تو بی‌معنا شدند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,725
33,076
مدال‌ها
10
تو را در سؤال‌ها گم کردم؛ در پرسش‌هایی که هیچ‌گاه پاسخی نداشتند و در چراهایی که مثلِ خوره، ذهنم را خوردند.
تو را در "چرا رفتی؟" دیدم، که هر بار، بی‌پاسخ‌تر از قبل، در گلویم گیر می‌کرد.
تو را در سؤال‌هایی دفن کردم، که هرگز جرئتِ پرسیدنش را نداشتم.
تو را در ندانستن گم کردم و ندانستن، نامِ دیگرِ درد شد در من.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,725
33,076
مدال‌ها
10
تو را در امید گم کردم؛ در امیدی که مثلِ شمع،
در بادِ بی‌تفاوتی‌ات خاموش شد.
تو را در آرزویی دیدم که هرگز نرسید، اما هر شب، با آن خوابیدم.
تو را در امیدی دفن کردم، که هر روز، با نبودنت، بیشتر پوسید.
تو را در رویاهایی گم کردم، که دیگر جرئتِ دیدنشان را ندارم.
تو رفتی و امید، بی‌تو بی‌جان شد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,725
33,076
مدال‌ها
10
تو را در فراموشی گم کردم؛ در تلاشی بی‌ثمر برای نادیده گرفتنِ حضورت، وقتی نبودنت، از بودنت پررنگ‌تر بود.
تو را در حافظه‌ای دفن کردم، که هر بار، با یک خاطره‌ی تازه، از زیر خاک بیرون می‌آمد.
تو را در فراموشی‌ای دیدم که مثلِ سم، آرام و بی‌صدا، در رگ‌هایم پخش شد.
تو را در نسیانِ خودخواسته گم کردم، اما نسیان، فقط نامِ دیگرِ دلتنگی بود.
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین