جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مهم نمونه متن ادبی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته آموزشات و تمرین گویندگی توسط HAN با نام نمونه متن ادبی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 6,368 بازدید, 305 پاسخ و 16 بار واکنش داشته است
نام دسته آموزشات و تمرین گویندگی
نام موضوع نمونه متن ادبی
نویسنده موضوع HAN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,662
10,716
مدال‌ها
6
| آنکه دائم نفسش حس تو را داشت منم
این چنین عشق تو در سی*ن*ه نگهداشت منم
آنکه در ناز ، فرو رفته و شاداب توئی
آنکه دل کاشت ولی دلهره برداشت منم
آنکه هرگز نگشود دفتر احساس توئی
آنکه رویای تو را خاطره پنداشت منم
آنکه کافر به دل مومن من بود ، توئی
آنکه هر شعر تو را معجزه انگاشت منم
آنکه بر سی*ن*ه ی من خنجرِ غم کوفت توئی
او که قامت به قدِ تیر، برافراشت منم |
 

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,662
10,716
مدال‌ها
6
اگر مستضعفی دیدی،ولی از نان امروزت
به او چیزی نبخشیدی به انسان بودنت شک کن!
اگه چادر به سر داری،اما زیر آن چادر
به یک دیوانه خندیدی به انسان بودنت شک کن!
اگر قاری قرآنی،ولی در درک آیاتش
دچار شک و تردیدی به انسان بودنت شک کن!
اگر گفتی خدا ترسی،ولی از ترس اموالت
تمام شب نخوابیدی به انسان بودنت شک کن!
اگه هر سال حجی ولی از حال همنوعت
سوالی هم نپرسیدی به انسان بودنت شک کن!
 

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,662
10,716
مدال‌ها
6
اونجا که احمد شاملو میگه:

كيستی كه من اينگونه به اعتماد
نام خود را با تو ميگويم
كليد خانه ام را
در دستت ميگذارم
نان شادی هايم را
با تو قسمت ميكنم
به كنارت مينشينم و
بر زانوی تو
اين چنين به خواب ميروم؟

-سیتا
 

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,662
10,716
مدال‌ها
6

از غزل خوانی چشمان پر از ناز تو آه
من فدای رخ زیبای تو ای حضرت ماه

دلبر ماهرخِ فتنه گرِ شهر آشوب
یک جماعت شده با طرز نگاهت گمراه

جنگ نرم،اسلحه ی مخفی چشمان تو نیست؟
صاحب قتاله ی چشمان سیاه

ای زلیخای زمان،حضرت زیبای جهان
یوسفت خسته شده در کف تنهاییِ چاه

همه گفتیم که بر دلبری ات آمنّا
تو ولی زمزمه ی زیر لبت لا اکراه

جان من بر کف و عشقم همه اش تقدیمت
نور چشمم!تو ببین و تو بگو و تو بخواه

کار من نیست تحمل، که تو چون معجزه ای
به خداوند، به نقاش ظریف تو پناه
 

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,662
10,716
مدال‌ها
6
روی پیشانی ام سیاه شده
دستمال ِ سپید مرطوبم
دارم از دست می روم اما
نگرانم نباش ، من خوبم !

هیچ حسی ندارم از بودن
تیغ حس میکند جنونم را
دارم از دست می دهم کم کم
آخرین قطره های خونم را

در صف ِ جبر خاک منتظرم
اختیار زمان تمام شود
زندگی مثل فحش ارزان بود
مرگ باید گران تمام شود !

از سرم مثل آب می گذرد
خاطراتی که تلخ و شیرین است
زندگی را به خواب می بینم
مرگ ، تعبیر ابن سیرین است !

در سرت کل ّ ِ خانه چرخیدن
توی تقدیر در به در گشتن
هیچ راهی برای رفتن نیست
هیچ راهی برای برگشتن

خودکشی بر چهار پایه ی عشق
مثل اثبات دال و مدلولی است
نگرانم نباش ، من خوبم
« مرگ یک اتفاق معمولی است ! » *

*محمد سعید میرزایی
 

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,831
39,169
مدال‌ها
25


بی‌خبر از هم دگر آسوده خوابیدن چه سود ؟
بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود ؟

زنده را باید به فریادش رسید
ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود ؟

زنده را تا زنده است قدرش بدان
ورنه بر روی مزارش کوزه گل‌چیدن چه‌سود ؟
‌‌
زنده را در زندگـی دسـتش بگیر
ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه‌سود ؟

با محبت دست پیران را ببوس
ورنه بر روی مزارش تاج‌گل چیدن چه سود ؟

یک شبی با زنده‌ای غمخوار باش
ورنه بر روی مزارش زار نالیدن چه سود ؟

تا زمانی زنده‌ایم با یکدگر بیگانه‌ایم
جا خالی من اندر خانه‌ام دیدن چه سود ؟

گر توانی زنده‌ای را شاد کن
در عزا عطر و گلاب ناب پاشیدن چه‌سود ؟

از برای سالمندان یک گل خوشبو ببر
تاج گل‌ها در کنار هم دگر چیدن چه سود ؟

گر نپرسی حال من تا زنده‌ام
گریه‌و زاری‌و نالیدن پس از مرگم چه‌سود ؟

گر نکردی یاد من تا زنده‌ام
سنگ مرمرها به‌روی قبر من چیدن چه‌سود ؟
‌‌‌

 

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,831
39,169
مدال‌ها
25
روشنانی که به تاریکی شب گردانند
شمع در پرده‌و پروانه سر‌گردانند

خود بده درس محبت که ادیبان خرد
همه در مکتب توحید تو شاگردانند

تو به دل هستی‌و این قوم به گل می‌جویند
تو به جانستی و این جمع جهان‌گردانند

رختبندان عدم، بارگشایان وجود
وین همه حیرت و اسرار، ره‌ آوردانند

عاشقان راست قضا هر چه جهان راست بلا
نازم این قوم بلاکش که بلاگردانند

اهل دردی که زبان دل من داند نیست
دردمندم من و یاران همه بی‌دردانند

بهر نان بر در ارباب نعیم دنیا
مرو ای مرد که این طایفه نامردانند

آتشی هست که سرگرمی اهل دل از اوست
وین همه بی‌خبرانند که خون‌سردانند

چون مس تافته اکسیر فنا یافته‌اند
عاشقان زر وجودند که روزردانند

شهریارا مفشان گوهر طبع علوی
کاین بهائم نه بهای در و گوهر دانند
 

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,831
39,169
مدال‌ها
25
عـامل چشمـان گـریانـم تـویی
خـانه ی از پایه ویرانـم تویی

دل پــریـشـانـم میـان واژگان
واژه ی پــیدا و پـنـهـانم تویی

در مســیر باد ســـرد بی کسی
آتــش افتـــاده بـر جانم تـویی

می روم امـا نـمی دانــم کجــا
رهنمون سـوی بـهـارانـم تویی

این منـم افـتاده از پا ، بی وفا
بـاعـث این قـلب نـالانم تــویی

کهنه زخمی مانده بر دل،نازنین
حـامل دردم ،کـه درمـانم تویی

مثل رودی درکویر خشک وگرم
بی بـهـارم ، شـوق بارانـم تویی

برکه ی متـروکه ام در پیـش تو
در خـیالـم ، مـاه تـابـانـم تـویی

قصه ها دارم زمویت روز وشب
قبله ی دل ، دین و ایمانـم تویی

ناصحـم در کلبه ی تاریک وسرد
در شبـم ، شـمـع فـروزانـم تویی
 

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,831
39,169
مدال‌ها
25
نگاه چه قشنگ خوابیدی
آدم دلش نمیاد چشم برداره از نگاه کردنت
الان خیلی سال اینجا وایسادم نگاه میکنم
نگاه میکنم خوابیدی
مژه های بلندتو نگاه میکنم،
میمیره آدم براش
میخوام بیام پشت پلکاتو ماچ کنم
وقتی بیداری نمیبینمشون
ابروهات نزدیک شدن بهم اخم کردی؟
خواب بد نبینی دورت بگردم
همه خواب بدا دنبال من
توخواب نوتلا ببین که
دوست داری خواب منو نبین ،که دوس نداری
اخمت میاد
وایسادم اینجا دور از تنت
نگاه میکنم
به نفس مرتبت
گردن بلوریت میگه هی بیا ماچم کن
اما قرصامو خوردم
نمیام ..،
بیام ماچت کنم باز دکتره میگه دیوونه ارو ببرین سرش رو برق بزنید
از اون قرص آبی ها هم میده که هی بخوابیم عین مرغ،
مرغ نیستم که من، گنجیشکم
صبح ها باجیک جیک بیدارت میکنم
میام میشینم کف دستت
به من چه که بقیه نمیبینن
نگفتم برات
از وقتی وایسادم به نگاه کردن این عکست
دکتره قطع امید کرده
گفته کسی کارش نداشته باشه
به من گفته این اوضاش خرابه
قرصاشو قطع کنید راحت بشه
دیدی گفتم روشو کم میکنم
جوهر لق
با اون عینکش
فک کرده هرکی عینک داره بلده
زکی
هی شب تا صبح، صبح تا شب حرف می زنم
بده که جواب نمیدی!
بدیه عکسات همینن فقط نگات میکنن
آدم نمیدونه حال دلشون چیه؟
خداکنه حال دلت خوب باشه هم حال دل عکست
هم حال خودت
این یارو جدیده که دلت رو برده
بلده قبل خواب تورو یه عالمه بخندونه
بلده؟!
بلد نبود که یادت نمیرفت ..
عکست خوبه یادش نمیره
همش هست هرچقدرم نگاش کنیم
سرمون داد نمیزنه
چهارشب پیشا وصیت نامه نوشتم
گفتم منو خاک کنن کف دستت
عین دونه سبز میشم
گل میدم
گل ارو میزاری گوشه موهات
دلبر تر میشی
یارو جدیدیه میمره برات؟
نکنه من نباشم کسی نمیره برات
چشماتو بستی تو عکس نگامون نمیکنی
نمینگری
دلبرانه نمینگری
کاش لب وا کنی یه چیزی بگی شب چکه نکنه رو من
عین غیرمذاب
چه بده که عکست مثل خودت نیست
که بلد باشه بخنده
وسط خنده اسمه منوصدا کنه و یه میم بچسبونه به اخرش
این دنیای کوفتی رو قشنگ کنه
عکسا همینن
نگاه میکنن به آدم
منتظرن تموم بشی
دست ازنگاه کردن برداری و بری قرصاتو بخوری
ماهم که اینجور سمج
شبت بخیر
شبت بخیر خورشید خانم
ماه آسمون
بالا بلند
سحر قشنگ
شب بخیر سنوبر غمگین که منو یادت رفته
شبت بخیر جان جانان
آروم بخواب
حالت خوش باشه
بخنده چشمات
واس ماهم همین عکست بسه
گور پدر حال دل تشنه ما....
 
  • لبخند
واکنش‌ها[ی پسندها]: DELARAM

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,831
39,169
مدال‌ها
25
اون شب که بهم گفت نباید دوستش داشته باشم جا خوردم...

دوست داشتن که دست خود آدم نیست اتفاقی نیست که براش تصمیم بگیری، پیش میاد...
اما اون می گفت
گاهی تو باید برای دلت تصمیم بگیری وگرنه ممکنه دلت تصمیمای خطرناکی برات بگیره ،
منم یکی از همون تصمیمام ،
زندگی ت رو پای من نسوزون !!

نمی دونستم چرا دوست داشتنش کبریت پر خطره...
نمی دونستم چرا یه تابلوی ورود ممنوع سر در زندگیش نصب کرده
اما می دونستم که حاضرم برای وارد شدن بهش هر جریمه ای رو بدم...

می دونستم که روحش
سمتم پرواز می کنه
و این جسمشه که با سرعت ازم فراریه...

هرچقدر اون دورتر می شد
من قدمهام رو تند تر می کردم
هرچقدر اون بیشتر قایم می شد
من چشمام رو تیزتر می کردم ،
می خواستم بهش ثابت کنم دوست داشتنش آبه نه آتیش...

اما مثل همه ی آدما که یه جایی خسته میشن از رفتن و نرسیدن
یه شب که کلافه ی این همه دوویدن بودم ،
یه شب که جریمه ها سنگین شده بود ، یه شب که تو قلبم یه جنگل رو آتیش زده بودن منم خسته شدم...
بریدم...

گفتم تو راست می گفتی دوست داشتن تو آتیشه ،
زندگی آدم رو می سوزونه چون تو یه ترسویی ،
همین ترست هم نمی ذاره آدما رو به زندگیت راه بدی...
من جنگیدم تا تو از دوست داشته شدن نترسی ،
من تنهایی این راهو ادامه دادم تا بالاخره توام شجاعت دوست داشتن رو پیدا کنی...

گفت تو اشتباه می کنی من ترسو نیستم...
ازت فرار می کردم
چون می دونستم یه لحظه کنارت بودن کار دلم رو تموم می کنه
و من این رو نمی خواستم...

چون یه روزی وقتی تو آتیشِ دوست داشتن، همه چیزم سوخت
به خودم قول دادم دیگه هرگز نذارم دلم برام تصمیمای خطرناک بگیره ،
به خودم قول دادم دیگه هرگز سمت خطر نرم...

نگاش کردم و گفتم
اما عشق که خطرناک نیست!!!

گفت : عشق خطرناک نیست ،
تموم شدنشه که خطرناکه...
من از دوست داشتن نمی ترسم
من از روزی می ترسم که دیگه دوست داشتنی نباشه....
 
بالا پایین