موضوع نویسنده
- Aug
- 76
- 426
- مدالها
- 2
*رهام*
محل پیدا شدن جنازه بودیم، ساعت حدودیک شبه، چراغ قوه گوشی روشن کردم و به اطراف انداختم ، السا هم کنارم حرکت میکرد:
_ میترسی؟
السا لبخند زد:
_ خودتممیدونی از این چیزا نمیترسم.
دستم به کمرم زدم و چراغ قوه رو خاموش کردم، یه گوشه نشستم تو تاریکی، السا پرسید:
_ چرا خاموش کردی؟
_ بزار ببینم این موقع شب کیا اینجا سر و کله اشون پیدا میشه.
_ آخه تو خرابه ها، نصف شبی کی میخواد بیاد؟ اصلا بیاد چه توفیقی برای ما داره.
بهش نگاه کردم تو تاریکی:
_ شاید اون شب کسی اینجا دیده باشند.
السا با لحنی اعتراضی گفت:
_ بیخیال رهام، داریم الکی وقت هدر میدیم.
بلند شدم و روشن کردم چراغ قوه رو، السا رفت بیرون خرابه نزدیک ماشین، منم رفتم کنارش و به ماشین لمدادم:
_ همه از بی لیاقتی ما میگن ولی هیچ ک.س جرات نداره این پرونده رو قبول کنه؛
السا بهم نگاه کرد:
_ پرونده عجیبیه طرف یه نابغه است.
لبخند زدم:
_ فحش دیگه ای نیست بهش بدی همش میگی حرومزاده.
بهم نگاهی کرد:
_ من مثل شما فحش زیادی بلد نیستم ، این بدترین فحش که یاد دارم.
خندیدم:
_ الکی، شما دخترا خودتون مودب میگیرید ولی جاش که باشه یه فحش هایی میدید که ادم باید تا چند سال دنبال معناش باشه.
السا خندید، منم بهش خیره شدم، صدای خندش بهترین ملودی... خفه شو رهام ، خاک تو سرت کنند دختر های مردم ...
_ السا.
بهم نگاه کرد:
_ بله
از ماشین تکیه ام گرفتم و بهش خیره شدم، داشت یه چیزهایی برام روشن میشد:
_ شباهت دخترهای که کشته شدن تو چیه؟
السا شونه ای بالا انداخت:
_ سنشون تقریبا یکیه، همین.
سرتکون دادم به نشانه منفی:
_ نه همشون یه خصوصیت مشترک داشتن که خانواده هاشون در موردش حرف میزدن ولی ما دقت نکردیم.
_چی؟
_ خنده.
السا با تعجب گفت:
_ خنده؟!
رو به روش ایستادم:
_ خنده رو و با نشاط بودن ، فقط این آخری مطمئن نیستم سارا.
_ اره پدر سارا هم در مورد شاد بودن دخترش گفت.
_ مطمئنم دلیل انتخاب این دخترا به خاطر همین موضوع، این خنده ها برای اون قاتل یه نوع تحریک حساب میشه.
_ با این چیزا نمیشه به اون برسیم رهام.
دختره احمق اگه خودش این موضوع میفهمید با افتخار از نابغه بودنش دم میزد حالا که من به این موضوع پی بردم شده یه موضوع بی اهميت، تو همین لحظه گوشی السا زنگ خورد، منم بهش خیره شدم.
_ سل....، آدرس بفرستید الان با رهام میام.
بعد قطع کرد و با عجله بهم گفت:
_ بریم رهام.
_ کجا؟
السا در ماشین باز کرد و در حالی که نشست تو ماشین، گفت:
_ یه دختر دیگه رو دزدیدن.
منم لنگون لنگون رفتم، نشستم تو ماشین السا با عجله حرکت کرد.
محل پیدا شدن جنازه بودیم، ساعت حدودیک شبه، چراغ قوه گوشی روشن کردم و به اطراف انداختم ، السا هم کنارم حرکت میکرد:
_ میترسی؟
السا لبخند زد:
_ خودتممیدونی از این چیزا نمیترسم.
دستم به کمرم زدم و چراغ قوه رو خاموش کردم، یه گوشه نشستم تو تاریکی، السا پرسید:
_ چرا خاموش کردی؟
_ بزار ببینم این موقع شب کیا اینجا سر و کله اشون پیدا میشه.
_ آخه تو خرابه ها، نصف شبی کی میخواد بیاد؟ اصلا بیاد چه توفیقی برای ما داره.
بهش نگاه کردم تو تاریکی:
_ شاید اون شب کسی اینجا دیده باشند.
السا با لحنی اعتراضی گفت:
_ بیخیال رهام، داریم الکی وقت هدر میدیم.
بلند شدم و روشن کردم چراغ قوه رو، السا رفت بیرون خرابه نزدیک ماشین، منم رفتم کنارش و به ماشین لمدادم:
_ همه از بی لیاقتی ما میگن ولی هیچ ک.س جرات نداره این پرونده رو قبول کنه؛
السا بهم نگاه کرد:
_ پرونده عجیبیه طرف یه نابغه است.
لبخند زدم:
_ فحش دیگه ای نیست بهش بدی همش میگی حرومزاده.
بهم نگاهی کرد:
_ من مثل شما فحش زیادی بلد نیستم ، این بدترین فحش که یاد دارم.
خندیدم:
_ الکی، شما دخترا خودتون مودب میگیرید ولی جاش که باشه یه فحش هایی میدید که ادم باید تا چند سال دنبال معناش باشه.
السا خندید، منم بهش خیره شدم، صدای خندش بهترین ملودی... خفه شو رهام ، خاک تو سرت کنند دختر های مردم ...
_ السا.
بهم نگاه کرد:
_ بله
از ماشین تکیه ام گرفتم و بهش خیره شدم، داشت یه چیزهایی برام روشن میشد:
_ شباهت دخترهای که کشته شدن تو چیه؟
السا شونه ای بالا انداخت:
_ سنشون تقریبا یکیه، همین.
سرتکون دادم به نشانه منفی:
_ نه همشون یه خصوصیت مشترک داشتن که خانواده هاشون در موردش حرف میزدن ولی ما دقت نکردیم.
_چی؟
_ خنده.
السا با تعجب گفت:
_ خنده؟!
رو به روش ایستادم:
_ خنده رو و با نشاط بودن ، فقط این آخری مطمئن نیستم سارا.
_ اره پدر سارا هم در مورد شاد بودن دخترش گفت.
_ مطمئنم دلیل انتخاب این دخترا به خاطر همین موضوع، این خنده ها برای اون قاتل یه نوع تحریک حساب میشه.
_ با این چیزا نمیشه به اون برسیم رهام.
دختره احمق اگه خودش این موضوع میفهمید با افتخار از نابغه بودنش دم میزد حالا که من به این موضوع پی بردم شده یه موضوع بی اهميت، تو همین لحظه گوشی السا زنگ خورد، منم بهش خیره شدم.
_ سل....، آدرس بفرستید الان با رهام میام.
بعد قطع کرد و با عجله بهم گفت:
_ بریم رهام.
_ کجا؟
السا در ماشین باز کرد و در حالی که نشست تو ماشین، گفت:
_ یه دختر دیگه رو دزدیدن.
منم لنگون لنگون رفتم، نشستم تو ماشین السا با عجله حرکت کرد.
آخرین ویرایش: