اشعار درحال تایپ {نیم صدا} اثر • هاوژین فتحی کاربر انجمن رمان بوک•

[هاوژین فتحی]

نام مجموعه: نیم‌صدا
ژانر: عاشقانه، تراژدی
قالب: دوبیتی،آزاد
شاعر: هاوژین فتحی

دیباچه:
صدایی که به یک بار شنیدن،
تا عمق جان می‌نشیند و می‌ماند.
این دفتر، قصیده‌ی خاموشی‌ست
که هیچ‌گاه نامش گفته نخواهد شد.

 

[STARLET]

بسمه تعالی
با سلام.
شاعر عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن
آثار خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ اشعار قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید:
[قوانین اشعار در حال تایپ]

پس از گذشت ده پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[درخواست نقد اشعار]

پس از ارسال پانزده پست می‌توانید درخواست جلد برای اشعار خود دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد اشعار]

پس از گذشت پانزده پست می‌توانید درخواست تعیین سطح برای اشعارتان بدهید:
‌[تاپیک درخواست تگ]

در صورتی که نمی‌خواهید به نوشتن اشعارتان ادامه دهید و یا سوالی دارید در این تاپیک اعلام کنید:
[تاپیک پرسش و پاسخ تالار شعر]

اگر اشعارتان به پایان رسید در این تاپیک اعلام کنید:
[اعلام پایان اشعار کاربران]

شاعران دقت کنند در صورتی که دو ماه تاپیکشان آپدیت نشود تاپیک بسته می‌شود.

●با آرزوی موفقیت شما
[ مدیریت تالار شعر]​

 

[هاوژین فتحی]

به یادت فال می‌گیرم، غزل با بوی اندوه‌
قلم می‌سوزد از شوقت، دل شب‌گردمجروح

نسیم از دامنت بویی به دل دارد، نمی‌داند
که شب تا صبح در خوابم، تویی افسون و مفتوح

 

[هاوژین فتحی]

در آتش سکوتِ تو خاکستر شدم، رفتی
در موجِ چشم‌های تو دل‌دریا، ولی، رفتی

چون شمع در شبستانِ غم سوختم آرام
پروانه‌وار گشتم و در جانِ بلی رفتی

 

[هاوژین فتحی]

من شِب‌نشین گریه‌ام، او بی‌خبر از حال من
اشکم چو شمعِ خامُشم، سوزد ولی در جانِ من

 

[هاوژین فتحی]

دل دادمو عقل از جهان برداشت رفت،
چشمش نگاهم را به جان برداشت رفت،
گفتم بمان، لبخند زد، باران گرفت،
اشکم ز چشمانم نشان برداشت رفت.

 

[هاوژین فتحی]

نمی‌داند که دل من به درد افتاد از عشق،
در سکوت شب‌ها، غمگین و تنها افتاد از عشق.

چون شمعی که بی‌صدا در باد خاموش می‌شود،
دلم سوخت و بی‌خبر، بی‌تو، تنها افتاد از عشق.

 

[هاوژین فتحی]

تشبیه تو را به ماه نخواهم، که خطاست،
زیرا قمری چو تو در آسمان‌ها نیست راست.
مه، رنگ ز چهره‌ات ببازد به خجل،
تو آفتِ مهری، نه مه، نه شب، نه خواست.

 

[هاوژین فتحی]

چشم تو کتابی‌ست زِ افسون و نگاه،
سطر‌سطرش آیه‌ای از راز و آه.
هرکجا خواندم غزل، دیدم تو را،
در غمی شیرین، در آغوشِ پناه.

 

[هاوژین فتحی]

ترسم روزی بگویم دوستت دارم
و تو خاموش شوی، بگذاری کنارم

چون پرنده‌ای اسیر در قفسِ عشق
می‌لرزم ز سکوتِ تلخ و بی‌قرارم