جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار هاتف اصفهانی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام هاتف اصفهانی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 658 بازدید, 71 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع هاتف اصفهانی
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
به بزمم دوش یار آمد به همراه رقیب اما
شبی با او بسر بردم ز وصلش بی‌نصیب اما

مرا بی او شکیبایی چه می‌فرمائی ای همدم
شکیب آمد علاج هجر دانم کو شکیب اما
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
کدام عهد نکویان عهد ما بستند
به عاشقان جفاکش که زود نشکستند

خدا نگیردشان گرچه چارهٔ دل ما
به یک نگاه نکردند و می‌توانستند

نخست چون در میخانه بسته شد گفتم
کز آسمان در رحمت به روی ما بستند

مکن به چشم حقارت نظر به درویشان
که بی‌نیاز جهانند اگر تهی دستند

حریف عربدهٔ می کشان نه‌ای ای شیخ
به خانقاه منه پا که صوفیان مستند

غم بتان به همه عمر خوردم و افسوس
که آخر از غمشان مردم و ندانستند

ز جور مدعیان رفت از درت هاتف
غمین مباش گر او رفت دیگران هستند
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
نه با من دوست آن گفت و نه آن کرد
که با دشمن توان گفت و توان کرد

گرفت از من دل و زد راه دینم
ز دین و دل گذشتم قصد جان کرد

کی از شرمندگی با مهربانان
توان گفت آنچه آن نامهربان کرد

منش از مردمان رخ می‌نهفتم
ستم بین کآخر از من رخ نهان کرد

تو با من کردی از جور آنچه کردی
من از شرم تو گفتم آسمان کرد

دو عالم سود کرد آن ک.س که در عشق
دلی درباخت یا جانی زیان کرد

نه از کین خون هاتف ریخت آن شوخ
وفای او به کشتن امتحان کرد
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
شب هجر است و دارم بر فلک دست دعا اما
به غیر از مرگ حیرانم چه خواهم از خدا امشب
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
چو نی نالدم استخوان از جدایی
فغان از جدایی فغان از جدایی

قفس به بود بلبلی را که نالد
شب و روز در آشیان از جدایی

چسان من ننالم ز هجران که نالد
زمین از فراق، آسمان از جدایی
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
این گل که به چشم نیک و بد خارم ازو
رسوا شدهٔ کوچه و بازارم ازو

من می‌خواهم که دست ازو بردارم
دل نگذارد که دست بردارم ازو
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
شود که به چهره زرد من نظری برای خدا کنی

که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی

توشه ای و کشور جان تو را تو مه ای و جان جهان تو را
ز ره کرم چه زیان تو را که نظربه حال گدا کنی

تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود ازهمین که خدا نکرده خطا کنی
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
هر گل که شمیم مشکبار آید ازو
بی‌روی تو خاصیت خار آید ازو

جانی که گرامی‌تر از آن چیزی نیست
ای جان جهان بی تو چکار آید ازو
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
دلخسته‌ام از ناوک دلدوز فراق
جان سوخته از آتش دلسوز فراق

دردا و دریغا که بود عمر مرا
شب‌ها شب هجر و روزها روز فراق
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
بی من و غیر اگر باده خورد نوشش باد
یاد من گو نکند غیر فراموشش باد

یار بی‌غیر که می در قدحش خون گردد
خون من گر همه ریزد به قدح نوشش باد

سرو اگر جلوه کند با تن عریان به چمن
شرمی از جلوهٔ آن سرو قبا پوشش باد

دوش می‌گفت که خونت شب دیگر ریزم
امشب امید که یاد از سخن دوشش باد

ننگ یار است که یاد آرد از اغیار مدام
نام این فرقهٔ بدنام فراموشش باد

دل که خو کرده به اندوه فراغت همه عمر
با خیالت همه شب دست در آغوشش باد

هاتف از جور تو دم می‌نزند لیک تو را
شرمی از چشم پر آب و لب خاموشش باد
 
بالا پایین