- May
- 2,215
- 20,907
- مدالها
- 5
فرق وسط موهایش را که پریماه برایش با هزار و یک وسواس باز کرده بود و کوتاهیشان را با گیرههای نگینی دو طرف جمع کرده بود، حالا پریشان جلوی چشمهایش سایه انداخته و اخم نشسته میان دو ابرویش از نگاه صدرا پنهان بود.
با باز و بسته شدن در و شنیدن صدای رهام از پشت سرش فشار دستهایش گرد آن کوله پشتی که حالا رنگ سبزش خیلی محو میان آن خاکها مشخص بود را بیشتر کرد:
- خدا رو شکر، انگار که زخم ایشون خیلی عمیق نیست و با چهارتا تا بخیه ختم بخیر شد گرچند مقصر اصلی خودشون بود اما دیه پرداخت شد و اگه اجازه بدین... .
صدای بلند مرد کناریاش که پدر آن پسرک مزاحم بود بلند شد:
- کی دیه خواست؟ جناب ما شکایت داریم... این خانوم تعادل روانی نداره! ممکن بود پسر من رو کور کنه، چرا متوجه نیستین؟!
قبل از اینکه صدرا چیزی بگوید نازگل با کنار زدن موهایش در چهرهی خشمگین مرد براق شد و زخم روی گونهاش را که شاهکار چاقوی پسرک بود را نشانش داد:
- من تعادل روانی ندارم یا پسر هول شما که با چاقو میره اینور اونور؟! من فقط از حریمم محافظت کردم وگرنه پسر شما ممکن بود هر بلایی سرم بیاره!
صدرا: نازگل!
مرد با خیز از جا برخواست و باز صدایش را بالا برد:
- این خزعبلات چیه میگی؟ اونی که بیخ ابروش بخیه خورده بچهی منه، میگی چاقو دست اون بوده؟
رهام با اخمهای درهم قدمی پیش گذاشت:
- فراموش نکنین مقصر واقعی پسر شماست جناب، اگه ماجرا قراره کش پیدا کنه شاکی واقعی ماییم و میتونیم به جرم مزاحمت از آقا زادتون شکایت کنیم!
بدون توجه به اخطار و افسر پلیس، مرد رو به رهام خروشید:
- چرا تهمت میزنین؟ اونی که اول حمله کرده این بود یا پسر بیچارهی من که دخترتون زده کورش کرده، اون یه غلطی کرده دیدین رضایت داده گفتین من هم کوتاه میام؟
صدرا رهام را کنار زد و با خشمی مهار نشدنی غرید:
- ببند دهنت رو مرتیکهی دو هزاری!
قبل از لب گشودن صدای افسر پلیس با کوبیدن دستش روی میز بلند شد:
- بس میکنید یا بگم بندازنتون بازداشتگاه؟ آگاهی رو گذاشتین رو سرتون!
با اخمهای گره خورده ادامه داد:
- ظاهرا مضروب قصد شکایت نداره و سن قانونی رو داره که نیازی به وکالت پدر ندارن، البته که هنوز هم توضیخاتی در قبال حمل سلاح سرد به ما بدهکارن و شما... خانومِ؟
رهام پیشدستی کرد:
- مهدوی
بیحوصله نگاهش را میان حضار گرداند و گفت:
- خانوم مهدوی، باید حواستون بیشتر روی رفتارتون باشه، این سری رو گیریم به خیر گذشت دفعه دیگه چی؟! اومدیم طرف رو... .
نازگل میان حرفش پرید و پشت سر هم کلمات را ردیف کرد:
- گفتم که تقصیر خودش بود، اون و دوستش برام مزاحمت ایجاد کردن و من فقط از خودم دفاع کردم وگرنه مریض که نیستم همینجوری بزنم به طرف.
با باز و بسته شدن در و شنیدن صدای رهام از پشت سرش فشار دستهایش گرد آن کوله پشتی که حالا رنگ سبزش خیلی محو میان آن خاکها مشخص بود را بیشتر کرد:
- خدا رو شکر، انگار که زخم ایشون خیلی عمیق نیست و با چهارتا تا بخیه ختم بخیر شد گرچند مقصر اصلی خودشون بود اما دیه پرداخت شد و اگه اجازه بدین... .
صدای بلند مرد کناریاش که پدر آن پسرک مزاحم بود بلند شد:
- کی دیه خواست؟ جناب ما شکایت داریم... این خانوم تعادل روانی نداره! ممکن بود پسر من رو کور کنه، چرا متوجه نیستین؟!
قبل از اینکه صدرا چیزی بگوید نازگل با کنار زدن موهایش در چهرهی خشمگین مرد براق شد و زخم روی گونهاش را که شاهکار چاقوی پسرک بود را نشانش داد:
- من تعادل روانی ندارم یا پسر هول شما که با چاقو میره اینور اونور؟! من فقط از حریمم محافظت کردم وگرنه پسر شما ممکن بود هر بلایی سرم بیاره!
صدرا: نازگل!
مرد با خیز از جا برخواست و باز صدایش را بالا برد:
- این خزعبلات چیه میگی؟ اونی که بیخ ابروش بخیه خورده بچهی منه، میگی چاقو دست اون بوده؟
رهام با اخمهای درهم قدمی پیش گذاشت:
- فراموش نکنین مقصر واقعی پسر شماست جناب، اگه ماجرا قراره کش پیدا کنه شاکی واقعی ماییم و میتونیم به جرم مزاحمت از آقا زادتون شکایت کنیم!
بدون توجه به اخطار و افسر پلیس، مرد رو به رهام خروشید:
- چرا تهمت میزنین؟ اونی که اول حمله کرده این بود یا پسر بیچارهی من که دخترتون زده کورش کرده، اون یه غلطی کرده دیدین رضایت داده گفتین من هم کوتاه میام؟
صدرا رهام را کنار زد و با خشمی مهار نشدنی غرید:
- ببند دهنت رو مرتیکهی دو هزاری!
قبل از لب گشودن صدای افسر پلیس با کوبیدن دستش روی میز بلند شد:
- بس میکنید یا بگم بندازنتون بازداشتگاه؟ آگاهی رو گذاشتین رو سرتون!
با اخمهای گره خورده ادامه داد:
- ظاهرا مضروب قصد شکایت نداره و سن قانونی رو داره که نیازی به وکالت پدر ندارن، البته که هنوز هم توضیخاتی در قبال حمل سلاح سرد به ما بدهکارن و شما... خانومِ؟
رهام پیشدستی کرد:
- مهدوی
بیحوصله نگاهش را میان حضار گرداند و گفت:
- خانوم مهدوی، باید حواستون بیشتر روی رفتارتون باشه، این سری رو گیریم به خیر گذشت دفعه دیگه چی؟! اومدیم طرف رو... .
نازگل میان حرفش پرید و پشت سر هم کلمات را ردیف کرد:
- گفتم که تقصیر خودش بود، اون و دوستش برام مزاحمت ایجاد کردن و من فقط از خودم دفاع کردم وگرنه مریض که نیستم همینجوری بزنم به طرف.
آخرین ویرایش: