جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار وحشی بافقی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط گیان با نام وحشی بافقی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 2,686 بازدید, 124 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع وحشی بافقی
نویسنده موضوع گیان
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

گیان

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
فعال انجمن
Oct
2,770
30,350
مدال‌ها
3
آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست

می‌توان یافت که بر دل ز منش باری هست

از من و بندگی من اگرش عاری هست

بفروشد که به هر گوشه خریداری هست



به وفاداری من نیست در این شهر کسی

بنده‌ای همچو مرا هست خریدار بسی



مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است

راه صد بادیه درد بریدیم بس است

قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است

اول و آخر این مرحله دیدیم بس است



بعد از این ما و سرکوی دل‌آرای دگر

با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر



تو مپندار که مهر از دل محزون نرود

آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود

وین محبت به صد افسانه و افسون نرود

چه گمان غلط است این، برود چون نرود



چند ک.س از تو و یاران تو آزرده شود

دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود
 
موضوع نویسنده

گیان

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
فعال انجمن
Oct
2,770
30,350
مدال‌ها
3
به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست

وفا مصاحب دیرینهٔ محبت ماست

تو و خلاف مروت خدا نگه دارد

به ما جفای تو از بخت بی مروت ماست

بسا گدا به شهان نرد عشق باخته‌اند

به ما مخند که این رسم بد نه بدعت ماست

به دیگری نگذاریم ، مرده‌ایم مگر

نشان تیر تغافل شدن که خدمت ماست

تویی که عزت ما می‌بری به کم محلی

و گرنه خواری عشقت هلاک صحبت ماست

به دعوی آمده بودیم چاشنی کردیم

کمان ، تو نه به بازوی صبر و طاقت ماست

هزار بنده چو وحشی خرید و کرد آزاد

کند مضایقه از یک نگه که قیمت ماست
 
موضوع نویسنده

گیان

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
فعال انجمن
Oct
2,770
30,350
مدال‌ها
3
هنوز عاشقی‌و دلرباییی نشدست
هنوز زوری و زور آزماییی نشدست
هنوز نیست مشخص که دل چه پیش کسیست
هنوز مبحث قید و رهاییی نشدست
دل ایستاده به دریوزهٔ کرشمه، ولی
هنوز فرصت عرض گداییی نشدست
ز اختلاط تو امروز یافتم سد چیز
عجب که داعیهٔ بیوفاییی نشدست
همین تواضع عام است حسن را با عشق
میان ناز و نیاز آشنایی نشدست
نگه ذخیرهٔ دیدار گو بنه امروز
که هست فرصت و طرح جداییی نشدست
هنوز اول عشق است صبر کن وحشی
مجال رشکی و غیرت فزاییی نشدست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

گیان

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
فعال انجمن
Oct
2,770
30,350
مدال‌ها
3
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم

امید ز هر ک.س که بریدیم، بریدیم



دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند

از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم



رم دادن صید خود از آغاز غلط بود

حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم



کوی تو که باغ ارم روضه خلد است

انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم



صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن

گر میوه یک باغ نچیدیم، نچیدیم



سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل

هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم



وحشی سبب دوری و این قسم سخن‌ها

آن نیست که ما هم نشنیدیم، شنیدیم
 
موضوع نویسنده

گیان

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
فعال انجمن
Oct
2,770
30,350
مدال‌ها
3
گر چه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت

وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت

شد دل‌آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت

با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت



حاش لله که وفای تو فراموش کند

سخن مصلحت‌آمیز کسان گوش کند
 
موضوع نویسنده

گیان

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
فعال انجمن
Oct
2,770
30,350
مدال‌ها
3
از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شدست
زخمهای تیغ استغنا جراحتها شدست
پیش ازین با ما دلی زایینه بودش صافتر
آهی از ما سرزدست و این کدورتها شدست
چشم من گستاخ بین ، آن خوی نازک زود رنج
تا نگاهم آن طرف افتاده صحبتها شدست
بر سر این کین همه خواری چرا باید کشید
با دل بیدرد خود ما را خصومتها شدست
زین طرف وحشی یکی سد گشته پیوند امید
گر چه زان جانب به کلی قطع نسبتها شدست
 
موضوع نویسنده

گیان

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
فعال انجمن
Oct
2,770
30,350
مدال‌ها
3
بازم زبان شکر به جنبش درآمدست
نیشکر امید ز باغم بر آمدست
آن دولتی که می‌طلبیدیم در به در
پرسیده راه خانه و خود بر در آمدست
ای سی*ن*ه زنگ بسته دلی داشتی کجاست
آیینه‌ات بیار که روشنگر آمدست
تا بامداد کوس بشارت زدیم دوش
غم را ازین شکست که بر لشکر آمدست
از من دهید مژده به مرغ شکر پرست
کاینک ز راه قافلهٔ شکر آمدست
وحشی تو هرگز اینهمه شادی نداشتی
گویا دروغهای منت باور آمدست
 
موضوع نویسنده

گیان

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
فعال انجمن
Oct
2,770
30,350
مدال‌ها
3
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید

گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید



شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی

سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی



روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم

ساکن کوی بت عربده‌جویی بودیم

عقل و دین باخته، دیوانه رویی بودیم

بسته سلسله سلسله مویی بودیم



ک.س در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود

یک گرفتار از این جمله که هستند نبود



نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت

سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت

این همه مشتری و گرمی بازار نداشت

یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت



اول آن ک.س که خریدار شدش من بودم

باعث گرمی بازار شدش من بودم



عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او

داد رسوایی من شهرت زیبایی او

بس که دادم همه جا شرح دلارایی او

شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او



این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد

کی سر برگ من بی سر و سامان دارد



چاره اینست و ندارم به از این رای دگر

که دهم جای دگر دل به دل‌آرای دگر

چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر

بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر



بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود

من بر این هستم و البته چنین خواهد بود
 
موضوع نویسنده

گیان

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
فعال انجمن
Oct
2,770
30,350
مدال‌ها
3
الهی سی*ن*ه‌ای ده آتش افروز

در آن سی*ن*ه دلی وان دل همه سوز



هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست

دل افسرده غیر از آب و گل نیست



دلم پر شعله گردان، سی*ن*ه پردود

زبانم کن به گفتن آتش آلود



کرامت کن درونی درد پرورد

دلی در وی درون درد و برون درد



به سوزی ده کلامم را روایی

کز آن گرمی کند آتش گدایی



دلم را داغ عشقی بر جبین نه

زبانم را بیانی آتشین ده



سخن کز سوز دل تابی ندارد

چکد گر آب ازو، آبی ندارد



دلی افسرده دارم سخت بی نور

چراغی زو به غایت روشنی دور



بده گرمی دل افسرده‌ام را

فروزان کن چراغ مرده‌ام را
 
بالا پایین