جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده وقتی او نباشد| اثر گلِ‌سُرخ

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط بانوی سرخ با نام وقتی او نباشد| اثر گلِ‌سُرخ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,054 بازدید, 22 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع وقتی او نباشد| اثر گلِ‌سُرخ
نویسنده موضوع بانوی سرخ
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Lord
موضوع نویسنده

بانوی سرخ

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jul
555
4,220
مدال‌ها
2
بغض‌هایم ته نشین شدند و اویی که در هر اشک مرا
از غم پاک می‌ساخت کجاست؟
او چرا نیست؟ چشم‌های آتشش و دست‌های آب...
نیست! در حرارت نبودش غریبانه‌ترم از غم!
من با دست‌هایی آلوده به خنده‌ی مضحک
و تنهاتر از جمله‌های تنها و کوتاهِ خود؛
نشسته‌ام! خراب بر زمین خاکی! مخروبه‌ای...
دیوان پریش! اسیرِ اسید! قلبم دارد چنان دختری که تمام چهره‌اش پودر شد و خون چکید و او را زشت خواندند، می‌سوزد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

بانوی سرخ

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jul
555
4,220
مدال‌ها
2
گفتم باید بروی! غلط کردن به چه کار می‌آید جز اکنونِ من؟
نام مرور جزء به جزء خاطرات در یک دقیقه در لغت‌نامه‌ی ادبیات شما چیست؟ این حال بد مرا دهخدا می‌تواند معنا کند!؟
شهریار می‌تواند برای الآنِ من شعر سراید؟
زندگی بی تو... سیاه‌‌تر از من است.
سفیدتر از تو... به خاکستریِ آسمانِ کف قبر نیش می‌زند!
مگر شما به مردن در هر لحظه؛ زندگی می‌گویید؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

بانوی سرخ

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jul
555
4,220
مدال‌ها
2
دوباره گوش می‌دهم اشعار خصوصی را؛
تو نیستی و یادت، موسیقی‌هایت، نوشته‌های دردناکت... عاشقانه‌هایت!
عاشقانه‌هایمان؛ دوستت دارم ها... .
هستند! آنها کنار من نشسته و به کاغذ روبرویم زل زده‌اند!
دست‌هایم را محکم گرفته‌اند و مبادا روزی که دست‌هایم را رها کنند "تو"‌ ها!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

بانوی سرخ

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jul
555
4,220
مدال‌ها
2
تو نیستی و من غلت می‌زنم در خشم خود؛
من ماندم و استفراغِ بی‌حسی و ترس!
درد همزادم می‌شود و لبخندش در آینه، رو به من، قلبم را خش می‌اندازد!
سراسر نوشته‌هایم بوی نمِ قطرات اشکم را می‌دهد
اشکی از جنس آرزو، می‌چکد و می‌میرد!
می‌فهمی!؟ حالم مثل پسرکان خیابان شده؛ معنی واژه‌ی آرزو را نمی‌دانم! صورتم سیاه و من در عمق دلتنگی‌های جوان جان دادم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

بانوی سرخ

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jul
555
4,220
مدال‌ها
2
هفت بار در ششصد و شصت و شش بار این دوازده ماه؛
من می‌کشتم قتل را و تمام سرم از جوشش مرگ نبض می‌زد!
آری بی‌تو اگر عاقل‌ترین و خونسرد‌ترین دختر دنیاهم جای من می‌بود؛ تا کنون در گوشه‌ی تیمارستان فریادِ « او نیست! او نیست» سر می‌داد و از ترس بر یقه‌ی تمام پرستارها ردِ خیسیِ لب‌های دوخته به لبخندش می‌ماند و پاره شدن لباس‌هایشان و فرو رفتن سوزنِ بی جان در نفس‌هایشان، چه قدر عادی بود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

بانوی سرخ

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jul
555
4,220
مدال‌ها
2
نکند تو هم مرده‌ای؟ تریلیِ دلتنگی بر دلت کوبیده هم‌چون من؟ توام با چاشنیِ درد! لذت می‌بری از نفس‌های نکشیده‌ی من و قبر می شوی!
سنگ می‌شوی؛ از جنس عاج!
به رنگ داج... .
مرا در خود می‌کشی سیاه چاله‌ی سیه چشمِ بلند ابرو!
زاد روز تو را با شیطان اعظم یکی نهاده‌اند؟
فرشته‌ی شکنجه گران! دارک وب را هم سرافکنده کردی احسنت بر حواست! احسنت بر خیالت که می‌دانم در کنار لاله‌ی گوشِ خواب و خیالم، نفس زنان می‌خندد و در دل به حالم اشک ریخته است و مگر او هیتلر است!؟ نمی‌دانم چه انقلابیست در شعرهای من که شتر با بارش در این حجم از دلدادگیِ دیوان پریش گم می‌شود! رگ خوابم؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

بانوی سرخ

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jul
555
4,220
مدال‌ها
2
رگ خوابم را فشار نده که نه خوابی ماند نه ضعفی!
او بود! اویی که نیست و قلم جوهرش ته کشید از انشایِ دو جمله‌ایِ من!
او نیست!
او فعلاً نیست!
امیدوارانه بر امیدِ روزی خوب، قهقهه‌ای عصبی می‌زنم!
باید خرخره‌ی این امید را امیدوارانه به دیوار کلیسای زندگی بکوبم تا فکر و خیالِ انتظار به سرش نزند!
من اینجا، دختر انتظار، از شهر برف‌های یخی امید، در خدمت شما هستم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

بانوی سرخ

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jul
555
4,220
مدال‌ها
2
زیور آلات فشرده‌ی دلتنگی و درخشش بانو منشانه‌ی نگرانی، چشم زده‌ی تمام سه عالم است!
می‌خندم و برشی از کتاب در دهان می‌گذارم... .
این زمان بازهم ایستاده است! به چه نگاه می‌کنی ساعت نفرین شده؟ چنگال را سق می‌زنم و در کسری از ثانیه به آینه‌ی عشق پرتابش می‌کنم!
کاش بشکند و من دلیلی برای پایانِ خود داشته باشم!
 
موضوع نویسنده

بانوی سرخ

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jul
555
4,220
مدال‌ها
2
نسل من‌هایی با موهای همیشه پریشان؛ با دل‌های شکننده و زوزه‌های شاعر! نسل من، یاغی‌هایی که بغض می‌کنند.
و نسل تو‌هایی که هیچ‌گاه،آن‌گاه و آن‌جا که باید، نیستند!
تردمیل عشق را بی‌انتها می‌دووم؛ آلوده به عدم!
ببین! ورق‌های دفتر رنگ چشمان تو را می‌گیرد و آخر تو تا کی می‌خواهی نباشی!؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: SETI_G
موضوع نویسنده

بانوی سرخ

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jul
555
4,220
مدال‌ها
2
پا روی تکامل قلب می‌گذارم؛ پا روی تمام جهان‌ام اگر تو را از من منع کنند و بر من ممنوعه... .
و حیف که بوی فحش بر مشام دلنوشتم نباید برسد!
در انفجار این فصل از زندگی من و شب‌هایی که پا به پایم بیدار ماندند، قدم‌هایم چه سست شدند! یواشکی اسمت را به گل سرخ پژمرده‌ام گفتم و همه شنیدند! دیوار خانه‌ی من که نه موش دارد نه شیر! نه سیمرغی می‌آید تا آتش کشم دانه‌دانه پرهایش را؛ پس چگونه؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: SETI_G
بالا پایین