باسمه تعالي
***
مقدمه
چیزی جز سیاهی باقی نمیمونه، در نهایت ما با گناهانی که انجام دادهایم قضاوت میشیم، هر چقدر هم که خوب باشیم باید بخشیده بشیم. ما اشتباه کردیم، حسادت نسبت به اونها باعث شد از بهشت طرد بشیم؛ درحالی که باید میدونستیم پادشاه آسمان بینهایته و اگه ما خودمون رو بهش نزدیک میکردیم بینهایت میشدیم؛ اما خودخواهی ما باعث به وجود آمدن جهنم و تقسیم بهشت به هشت بعد شد، چه کسی گناهان ما رو میپذیره؟
ما فرورفتِگانیم، در افکار لَجَنییمان
تا نچرخد، دیدِگانمان سوی پادشاه آسمان
[طردشده از بهشت]
***
سخن نویسنده؛
همیشه از این که نویسنده بشم متنفر بودم؛ اما خوب، کتاب خوندن، فیلم و انیمه دیدن از سرگرمی های من بود؛ ولی هیچکدوم از نویسندهها و اثارشون منو راضی نکرد، روزها و ماهها فکر من مشغول این مشغله شده بود که چطور باید خودم و کسایی مثل خودم رو راضی کنم، فقط یک راه، این که دست به کار بشم و انچه در ذهنم هست رو به رشتهی تحریر در بیارم.
شاید باورش برای خیلی از خواننده ها سخت باشه؛ اما نویسنده هم موقع نوشتن اثرش، هیجان و احساسات حاصل از این نوشته رو مثل فیلم، نه؛ اصلا قابل مقایسه نیستن، نوشتن حس خیلی بهتری داره!! درسته خیلیخیلی بهتر؛ حتی نویسنده هم نمیدونه آخر داستانش چی میشه، فقط یه تصور تار از پایان میتونه برای خودش متصور بشه که هرچه به میانه داستان نزدیکتر میشه، پایان هم بیشتربیشتر تغییر میکنه!!
سلام و درود بر پادشاه پایانها محمد موعود مهدی صاحب زمان(عج)
زنده باد، ملکه ایران آریانا
زنده باد، خدمتگذار پادشاه آسمان، کورش ذالقرنین (ع)
زنده باد، ایزدنشان خامنهای (مدظله العالی)
زنده باد، شهدای امنیت
***
#تقدیم به شهدای امنیت؛
شوند پاک، گناهان
با دستهای آغشته به خون
بیچاره زادگان، انسان
بـُگذار دیدگانت شوند عیان
همانگون، که آمادای برای بطلان
شدهای مهیا، ز جزای اثمان؟
[طردشده از بهشت]