- Apr
- 5,572
- 6,489
- مدالها
- 12
به سمت راستم برگشتم و با دیدن هیکلی که مخفی شده در حاشیههای آبی بود به ساعت نگاه کردم، هنوز که سه نشده چرا الان پاشده اومده اینجا؟ اون هم بدون اجازه من وارد اتاقم شده! این دیگه چهقدر پروعه خدایا.
برگشتم سمت گوشیم و ادامه فیلم رو نگاه کردم و اصلاً به اون مرد توجه نکردم، هر چند همهاش هیکل ورزش کاریش که از رو حاشیهها میشد فهمید جلوی چشمم لود. بازوهای قوی و عضلهای و کمری متوسط نه پهن نه لاغر، پاهای عضلهای و قدی که حدس میزدم صد و هشتاد یا صد و نود حداقل باشه.
محوه تماشای اون فیلم خیلی جالب و هیجانانگیز بودم که چیزی رو روی سرم حس کردم! سریع به عقب برگشتم که دیدم دستی که فقط از روی خطهای دورش میشد فهمید دسته روی سرم داره نوازشوار حرکت میکنه! به صورت، صورت که چه عرض کنم به اون قسمتی که صورتش بود و دورش حاشیه نگاه کردم که متوجه بلندی موهاش شدم! موهاش از بغل کوتاه بود و وسط بلند بود و از کنار ریخته بود که تا بالای گوشش میاومد، این حاشیهها اینجوری نشون میدادن. به حرف اومدم:
- این کارت یعنی چی؟
- چه موهای زیبایی داری.
- ممنون، دلیل نوازش موهام؟
- یه لحظه دوست داشتم لمسشون کنم.
- خیلی بیخود دیگه از اینجوری چیزها دوست نداشته باش.
- معذرت میخوام اگه باعث شدم اذیت یا ناراحت بشی.
- این بار ایرادی نداره، بعدش هم چرا الان اومدی؟ الان که زوده.
- گفتم شاید خواب باشی به موقع بیدارت کنم.
هیچی نگفتم و روم رو برگردوندم سمت صفحه نمایش سوپر امولد گوشیم. دیگه فیلم آخرهاش بود و طبق معمول ادم بدها گرفتار و ادم خوبها زنده میموندن، داستان این فیلمنامه نویسان رو من هیچ وقت نفهمیدم که چرا همیشه داستانهاشون سر و تهش یه شکل و یه جوره!
فیلم که تموم شد به ساعت نگاه کردم و دیدم عدد دیجیتالی ساعت گوشی ساعت دو بامداد رو نشون میده، حداقل یک ساعت وقت دارم برای رفتن پس بریم یک فیلم دیگه روهم ببینیم.
برگشتم سمت گوشیم و ادامه فیلم رو نگاه کردم و اصلاً به اون مرد توجه نکردم، هر چند همهاش هیکل ورزش کاریش که از رو حاشیهها میشد فهمید جلوی چشمم لود. بازوهای قوی و عضلهای و کمری متوسط نه پهن نه لاغر، پاهای عضلهای و قدی که حدس میزدم صد و هشتاد یا صد و نود حداقل باشه.
محوه تماشای اون فیلم خیلی جالب و هیجانانگیز بودم که چیزی رو روی سرم حس کردم! سریع به عقب برگشتم که دیدم دستی که فقط از روی خطهای دورش میشد فهمید دسته روی سرم داره نوازشوار حرکت میکنه! به صورت، صورت که چه عرض کنم به اون قسمتی که صورتش بود و دورش حاشیه نگاه کردم که متوجه بلندی موهاش شدم! موهاش از بغل کوتاه بود و وسط بلند بود و از کنار ریخته بود که تا بالای گوشش میاومد، این حاشیهها اینجوری نشون میدادن. به حرف اومدم:
- این کارت یعنی چی؟
- چه موهای زیبایی داری.
- ممنون، دلیل نوازش موهام؟
- یه لحظه دوست داشتم لمسشون کنم.
- خیلی بیخود دیگه از اینجوری چیزها دوست نداشته باش.
- معذرت میخوام اگه باعث شدم اذیت یا ناراحت بشی.
- این بار ایرادی نداره، بعدش هم چرا الان اومدی؟ الان که زوده.
- گفتم شاید خواب باشی به موقع بیدارت کنم.
هیچی نگفتم و روم رو برگردوندم سمت صفحه نمایش سوپر امولد گوشیم. دیگه فیلم آخرهاش بود و طبق معمول ادم بدها گرفتار و ادم خوبها زنده میموندن، داستان این فیلمنامه نویسان رو من هیچ وقت نفهمیدم که چرا همیشه داستانهاشون سر و تهش یه شکل و یه جوره!
فیلم که تموم شد به ساعت نگاه کردم و دیدم عدد دیجیتالی ساعت گوشی ساعت دو بامداد رو نشون میده، حداقل یک ساعت وقت دارم برای رفتن پس بریم یک فیلم دیگه روهم ببینیم.