جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار کاظم بهمنی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط آیناز با نام کاظم بهمنی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 2,268 بازدید, 84 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع کاظم بهمنی
نویسنده موضوع آیناز
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
خسته‌ام از زندگی ،از مثلِ زندان بودنش
این نمایش درد دارد کارگردان بودنش

دست ِتقدیری که می‌کوبید بر طبل ِ امید
حاکی است اخبار تازه از پشیمان بودنش

مجری سیمای عشقم، فارغ از اوضاعِ بد
مصلحت هم نیست شرح ِنابسامان بودنش

لشکری دارم خیانتکار اما روز جنگ
حق ندارم شک کنم بر تحت ِفرمان بودنش

کاش بذر عشق را می‌ریختی یک‌جا به رود
غرق محصولیم و محزون از فراوان بودنش

از مسیر دیگری باید بیایم، خسته‌ام
از خیابان وصال و راه‌بندان بودنش

تا که همراهت نباشم ترک مجبورم کنم
راه ِخود را با تمام ِ رو به پایان بودنش
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
سازگاری با رفیقان ظاهرا کار تو نیست
از وفا و مهربانی دم مزن، کار تو نیست

تو شریک دزد بودی و رفیق قافله
غارتم کردی ولی گفتی به من: کار تو نیست

پیش از آنی که بخواهی از کنارت می روم
تا بدانی عذر ِ ما را خواستن، کار تو نیست

ناز کم کن، عشوه بس کن، اشتباهی آمدی
دلبری از ما جوانان پیرزن ، کار تو نیست

لایق ِ تو خسرو بود و مایه دارانی چو او
شرط بندی با کسی چون کوهکن کار تونیست

شیر کی دیدی که با کفتارها دمخور شود؟
دور شو از من، نبرد تن به تن کار تو نیست

لب مطلب: «کار هر بز نیست خرمن کوفتن
گاو نر میخواهد و مرد کهن» کار تو نیست
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
غم مخور، معشوق اگر امروز و فردا می‌کند
شیر دوراندیش با آهو مدارا می‌کند

زهر دوری باعث شیرینی دیدارهاست
آب را گرمای تابستان گوارا می‌کند

جز نوازش شیوه‌ای دیگر نمی‌داند نسیم
دکمه‌ی پیراهنش را غنچه خود وا می‌کند

روی زرد و لرزشت را از که پنهان می‌کنی؟
نقطه‌ضعف برگ‌ها را باد پیدا می‌کند

دلبرت هرقدر زیباتر، غمت هم بیش‌تر
پشت عاشق را همین آزارها، تا می‌کند

از دل هم‌چون ذغالم سرمه می‌سازم که دوست
در دل آیینه دریابد چه با ما می‌کند

نه تبسم، نه اشاره، نه سوالی، هیچ چیز
عاشقی چون من فقط او را تماشا می‌کند
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
صبر در راه تو حلواهای ما را غوره کرد


دلخوشی‌ها را هراس رفتنت دلشوره کرد
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
چه كلاهی به سرم رفت، كبوتر بودم
يك نفر آمد و با شعبده خرگوشم كرد

در عزاداری او رسمِ چهل روز کم است
ياد چشمش همه‌ی عمر، سيه پوشم كرد
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
آن گلی را که خلایق بارها بو کرده‌اند


تازه هم باشد، برای من گلی پژمرده است
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
اینکه روزی با تو می سنجند اعمال مرا
سخت می ترساندم، لبخند اما می زنم

من زنی را می شناسم در قیامت... بگذریم
حرف هایی هست که روز مبادا می زنم
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
گفت دیده ست مرا؛ این که کجا یادش نیست
همه چیزم شده و هیچ مرا یادش نیست

این ستاره به همه راه نشان می داده ست
حال نوبت که رسیده ست به ما یادش نیست

قصه ام را همه خواندند؛ چگونه ست که او
خاطرات من ِ انگشت نما یادش نیست؟!

بعد ِ من چند نفر کشته، خدا می داند
آن قدر هست که دیگر همه را یادش نیست

او که در آینه در حیرت ِ نیم خودش است
نیمه ی دیگر خود را چه بسا یادش نیست

صحبت از کوچکی حادثه شد، در واقع...
داشت می گفت مهم نیست مرا یادش نیست!
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
در مجلس ِترحیمم اگر تار و دف آورد
یا جای گلایل سر قبرم علف آورد

منعش نکنید این جگر‌آزرده ی طناز
یک عمر به این شیوه دلم را به کف آورد

با رفتنش از ذوق مرا دائما انداخت
با آمدنش یکسره شور و شعف آورد

پیغامبری ساخته بود از من و یک روز
ایمان به غزلهای من ِ بیشرف آورد

من کشتی ِ آمال ِخودم بودم و رفتم
او نیز برایم پسری ناخلف آورد

نفرین به مشامی که مرا یاد ندارد
نفرین به نسیمی که مرا بی هدف آورد

نفرین به همین رود که بُرد آن طرف او را
نفرین به عصایی که مرا این طرف آورد
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
درد یــک پنجــــره را پنجـــره ها می فهمند

معنی کور شــــدن را گـــره ها می فهمند

سخــــت بالا بــــروی ، ســـاده بیایی پایین

قصـــــه ی تلخ مرا سرسره ها می فهمند

یک نگاهـت به من آموخت که در حرف زدن

چشم هــا بیشتر از حنجره ها می فهمند

آنچه از رفتنـــت آمــــد به ســــرم را فـــردا

مردم از خواندن این تذکره ها می فهـــمند

نه نفهمیـــد کســـی منـــزلت شمس مرا

قرن ها بعــد در آن کنــگره ها می فهمند
 
بالا پایین